سید محسن موسوی

نویسنده مقاله: سید محسن موسوی (دکترای تخصصی حکمت هنرهای دینی) ـ 13۸۵

تصویر در طراحی گرافیک

مقاله‌ی چاپ شده در مجله‌ی سگال، گرافیک بین الملل (شماره هشتم، پاییز ۱۳۸۵)

امروزه تصاویر، نقش بسیار مهمی را در آثار گرافیكی به عهده دارند. تا آنجا كه طراحی عكس (photography Design)، برای كاربردهای گرافیكی تبدیل به یكی از شاخه‌های مهم عكاسی، در زمان ما شده است. همچنین شیوه‌های جدید تصویر‌سازی (Illustration) كه اغلب بی‌ارتباط با عكاسی نیست و مواد اولیه خود را تا حد زیادی از آن اقتباس می‌كند. و شیوه‌های سنتی آن، پیوندی ناگسستنی با هنر گرافیك برقرار كرده‌اند.

پیوند تصویر به مفهوم اعم كلیه و موضوع گرافیك، آنچنان به قوام رسیده كه اگر عنصر تصویر را از برخی آثار گرافیكی حذف كنیم، چیز قابل توجهی از آنها باقی نخواهد ماند. باید اذعان كرد كه هنر گرافیك، با ظرفیت بسیار بالایی كه در اختیار دارد، همه هنرهای تصویری را در راستای اهداف خود به تسخیر درآورده. عكاسی نیز از این قاعده مستثنی نمانده زیرا بر لبه نازك مرزی قدم می‌گذارد كه كشش‌ها و خواهش‌های تصویر خواهان گرافیك، بیش از ذائقه بینندگان صرف تصاویر، تولیدات عكاسی را به خود جذب می‌كند. هنر گرافیك، تصاویر و تولیدات عكاسی را به خود جذب می‌كند. هنر گرافیك بستری را پدید آورده كه تصاویر عكاسی برای بقای خود ناگزیر از قرار گرفتن در این بستر هستند، به عبارتی رمز حیات یك تصویر خوب، كه حامل ارزش‌های هنری و معرفتی به طور توأمان باشد، قرار گرفتن در فرآیند تولید گرافیكی است؛ زیرا بدون این بستر كه نشر و تكثیر از از قواعد لاینفك آن است، هر تصویری از پیوستن به قافله هنر پویا و مؤثر، باز می‌ماند.

همه ما با دسته بندی تصاویر در دو شاخه عكاسی (photography) و تصویرسازی (Illustration) در حوزه گرافیك تا حد زیادی آشنایی داریم و تفكیك آنها از یكدیگر برای ما كار آسانی است. این جداسازی در ارتباط با مطلق تصویر، معمولاً در دروس دانشگاهی و مكتوبات وابسته به رشته گرافیك، امری بدیهی است؛ اما در ارتباط با كاربرد هر كدام از این شیوه‌ها در طراحی گرافیك، متأسفانه كمتر یا به‌ندرت سخنی شنیده‌ایم. عده‌ای كاربرد عكس در طراحی گرافیك را- در موضوعی مشترك- جدی‌تر از تصویرسازی می‌پندارند و گروه دیگر گرافیك بدون تصویرگری و با استفاده از تصاویر عكاسی را نوعی كلاژ می‌دانند.

در جایی، سخن از گرافیك بدون تصویر است و در جای دیگر اصولاً هر محصول گرافیكی را نوعی تصویر می‌شمارند. در هر صورت در این نوشتار بر آن شدیم تا به عنصر تصویر در گرافیك از زوایای مختلف نظری داشته باشیم و به زمینه‌های جدیدی كه در این ارتباط بوجود آمده، در صورت لزوم بپردازیم.

– تصویر

تصویر (مصور) كلمه‌ای عربی است كه به مفهوم صورت كسی یا چیزی را كشیدن یا نقش كردن بكار می رود. معادل كلمه تصویر در زبان فارسی، نگاره است كه به مفهوم نقش یا صورت نقاشی شده استفاده می شود. Image و Picture نیز واژه‌هایی مترادف و فرنگی هستند كه اولی ریشه در زبان فرانسوی و دومی كلمه‌ای انگلیسی است. «واژه Image از كلمه Image لاتین به معنای تقلید كردن، گرته‌برداری و تصویر، آمده است. می‌توان گفت این واژه با Imitatio به معنای تأسی، پیروی و تقلید هم ریشه است.»

با بررسی هر كدام از واژه‌های مشابه فوق به این نكته می‌رسیم كه همه این واژه‌ها به نوعی اشاره به فرآیند تصویرگری و تصویرسازی دارند و از سابقه‌ای بسیار طولانی برخوردارند. آنچه در این مجموعه كلمات كمتر به چشم می‌خورد واژه عكاسی (photography) است كه سابقه‌ای نه چندان طولانی دارد و شیوه‌ای از خلق تصویر است كه توسط دوربین عكاسی و با هنر صنعت عكاسی، وارد عرصه زندگی مردم شده است.

یكی از معانی هنر گرافیك، ارتباط تصویری است، اما این تصویر كلمه‌ای عام است و از آن استنباط مفهوم عكس یا تصویرسازی نمی‌شود. بلكه در این حوزه، به هر موجودیتی از لحاظ ترسیمی، تصویری و نوشتاری كه در سطح دو بعدی، برای القای مطلبی اتفاق افتاده باشد، بصورت عام، تصویر می‌گویند. شاید قرابت كلماتی همچون نگارش به مفهوم نوشتن و نگاره به مفهوم ترسیم كردن، دلالت بر این امر داشته باشد. پس می‌توان كلمه تصویر را در حوزه گرافیك با سه تعبیر متفاوت یاد كرد:

  • – تصویر به عنوان مجموعه‌ای از عناصر بصری كه در یك اثر گرافیكی جمع شده‌اند.
  • – تصویر به عنوان اثری كه از مجرای عكاسی بدست آمده است.
  • – تصویر به عنوان موجودیتی كه با هنر‌نمایی هنرمند، مصور شده و از آن تحت عنوان تصویرسازی یاد می‌كنیم.

الف- تصویر به عنوان مجموعه‌ای از عناصر بصری كه در یك اثر گرافیكی جمع شده‌اند.

هدف ظاهری هنر گرافیك، تبدیل همه چیز به تصویر است، یعنی نوع بیان گرافیكی از جنس تصویر است. ما با هنر گرافیك به كمك بیان تصویری، به زبانی ارتباطی می‌رسیم و به همین دلیل است كه از اصطلاح هنر ارتباطی (communication art) استفاده می‌كنیم. حتی وقتی از نوشتار، صرفاً به عنوان تنها عنصر ارتباطی در اثر گرافیكی بهره می‌گیریم، تمام همت خود را صرف زیباسازی آن می‌كنیم و از روش تایپوگرافی (typography) برای هر چه زیباتر كردن تركیب آن نوشتار بهره می‌گیریم. در اصل هنرمند گرافیست با این روش می‌خواهد نوشتار خود را نیز در قالب یك اثر بصری معرفی نماید. در این حالت طراح گرافیك به ما می‌گوید كه نوشته من یا شعار مرا در قالب فعالیتی بصری بنگرید، یعنی حتی اگر از یبان نوشتاری استفاده كرده‌ام، ولی بیان هنری این زبان نوشتاری، بیانی بصری است؛ به عبارتی اول به واسطه كاربرد اصول گرافیك، مخاطب را جذب ظاهر نوشتاری می‌كند، سپس نوشته را عرضه می‌كند، و این یكی از قوای نهفته در هنر گرافیك است.

شاید بی‌جا نباشد به حجم بسیار بالای انواع طراحی حروف در زبان لاتین اشاره كنیم كه هر كدام از آنها با دقت بسیار زیادی به اجرا درآمده‌اند. اصولاً زمینه ایجاد چنین فعالیت‌هایی، ناشی از رقابت تنگاتنگ و مستمر هنرمندان در دوره‌های متقدم و صنایع چاپ در دوره‌های متأخر، در به تسخیر در آوردن ساختار هندسی اشكالی بود كه امروزه به آنها فونت می‌گوئیم و در حوزه‌هایی همچون حروفچینی، چاپ، كتاب‌آرایی، صفحه‌آرایی و طراحی گرافیك، شدیداً مورد استفاده قرار می‌گیرند. این حقیقتی بی انكار است كه صاحبان اصلی حروف لاتین، بدلیل تنوع بسیار زیادی كه در انواع این حروف موجود است و پشتوانه‌های فنی و مهندسی‌ای كه در ترسیم این حروف دخیل بوده‌اند، از به كارگیری آنها در آثار گرافیكی خود با هویتی دو منظوره، شامل بر زبان نوشتاری و زیبایی حروف، به شدت بهره گرفته‌اند. اما به جرأت می‌توان گفت اكثر طراحان گرافیك ما هیچگاه فرصت مناسبی برای خلق مجموعه‌ای از حروف فارسی كه بتواند شأن تصویری مناسبی برای قرارگیری در مجموعه دیگر عناصر گرافیكی داشته باشد، برای خود ایجاد نكرده‌اند و این كم‌كاری، هرگز از خاطره‌ی هنر گرافیك ایران بیرون نخواهد رفت.

نتیجه اینكه هنر گرافیك مثل همه هنرهای تصویری دیگر، سمت مصور ذهن ماست. هنر گرافیك دارای زبانی بصری است و خود خالق تصویر است، لذا هر عنصری باید در این حوزه، خصوصیتی تصویری بیابد. از آنجاست كه هر عنصر تصویری شاخص، مثل عكس یا تصویرسازی، میهمان بستر تصویری گرافیك است و به عبارتی تصویر در تصویر است، به بیان شفاف‌تر، اثر گرافیكی با همه عناصر تصویری و بدون همه آنها، اثری مصور است و همه كاركرده‌های تصویر بر آن مترتب است.

ب- تصویر به عنوان اثری كه از مجرای عكاسی بدست آمده است.

تا پیش از این، عكاسی عبارت بود از صنعتی در جهت ثبت خاطرات، وقایع و لحظات، كه الزاماً هنر نبود و شكار لحظه‌ها به حساب نمی‌آمد، بلكه واقعه یا لحظه‌ای از لحظات زندگی را به تصویر می‌كشید. تا اینكه با پی‌بردن به قدرت ابزار دوربین عكاسی و دستیابی به تكنولوژی ساخت انواع دوربین‌ها و لنزها، گروهی از هنرمندان از این ابزار نو در جهت بیان هنری خود بهره گرفتند و با چاشنی تفكر، از این هنر ـ صنعت، محصولی هنری خلق كردند كه نام آن عكس و فرآیند انجام چنین هنری، عكاسی شد و عنوان هنر عكاسی برای همگان در جمع دیگر هنرها بدین واسطه پذیرفته گشت. اكنون برخی از آثار عكاسی، آثاری قابل تأمل در عرصه خلق آثار تصویری از حیث تعداد در زمان ما هستند. به عبارتی ما در دنیای تصاویر زندگی می‌كنیم، یعنی تصور اینكه تصاویر از زندگی ما بیرون بروند امری بسیار دشوار است.

حال با این مقدمه به یكی از چالش‌های مهمی كه در عرصه گرافیك امروز مطرح است می‌پردازیم. اخیراً با دسته‌بندی جدیدی در آثار گرافیكی تحت عنوان آثار گرافیكی با كاربرد عكس و آثار گرافیكی بدون كاربرد عكس، در زیرشاخه‌های متفاوت هنر گرافیك روبرو هستیم. كه ممكن است در آینده‌ای نه‌چندان دور، بر فضای ممیزی آثار گرافیك تأثیر گذار باشد. این چالش بیشتر از سوی كسانی مطرح می شود كه از حوزه نقاشی به گرافیك رسیده‌اند و این همان راهی است كه گرافیك امروز در این مرحله از آن عبور كرده و هم پیمانان دیگری از جمله عكاسی، تلویزیون، اینترنت و غیره برای خود بدست آورده. این جمله را بسیار شنیده‌ایم كه «طراح گرافیك، عكسی را برداشته و بر روی آن چند نوشته قرار داده و به‌عنوان یك اثر گرافیكی عرضه كرده است.» این طعنه فنی از همان چالشی كه مطرح شد سرچشمه گرفته، اما اصولاً بنیان چنین ادعایی اصالت دارد یا نه؟ به عبارتی دیگر آیا می توان چنین ادعایی را مطرح نمود یا خیر؟

ارنست گمبریج در متنی انقادی در كتاب تاریخ هنر، در این مورد چنین می گوید:

«گسترش عكاسی به عنوان رقیبی برای نقاشی، خود مطلب بسیار مهمی است. بنابراین جای تعجب نیست كه صنعت «عكاسی‌وار» در میان نقاشان و آموزگاران نقاشی به تحقیر و توهین تبدیل شده باشد. دلایلی كه آنها گاه برای این بی‌مهری خود به زبان می‌آوردند. شاید دور از واقع و نامنصفانه باشد، ولی این بحث كه نقاشی باید اكنون جایگزین‌هایی را برای بازنمایی طبیعت جستجو كند، برای بسیاری از افراد پذیرفتنی است.»

شاید بتوان امروزه عكاسی را برادر‌خوانده هنر گرافیك، و تصویرگری را خواهر‌خوانده آن نامید؛ در صورتی در روزگاری پیش نقاشی پدرخوانده همه هنرهای تصویری بود. این عناوین دقیقاً متناسب با حجم كاربرد هر یك از هنرهای عكاسی و تصویرسازی در هنر گرافیك امروز بیان می‌شود. ما با كاربرد تصویرسازی در گرافیك، ارتباطی را بین هنر گرافیك و هنر نقاشی برقرار می‌كنیم و با كاربرد عكس در محصولات گرافیكی، بی‌واسطه با هنر عكاسی در می‌آمیزیم. از زمانی كه عكاسی پا به عرصه هنر گرافیك نهاده است. یا به عبارتی، از زمانی كه گرافیك از عنصر عكس به عنوان یكی از اصلی‌ترین عناصر خود بهره گرفته، زبان گرافیك قوی‌تر شده و از دعوای حقوقی شعارهای تبلیغاتی نادرست بدون كاربرد شواهد تصویری، كاسته شده است.

وقتی از عكس در یك اثر گرافیكی استفاده می‌كنیم، یعنی به واقعیت اشیاء و موضوعات، توجه بیشتری داریم. با استفاده از عكس می‌توان بیان صریح‌تر و شفاف‌تری را بكار برد به عبارتی بی‌كنایه سخن می‌گوئیم؛ این خود نوعی بیان بصری است، نه خوب است و نه بد، بلكه كاربرد خودش را دارد. همانطور كه با مصور كردن داستان‌های كودكانه به جهت برخورداری از فضاها و روابط غیر واقعی، از تكنیك تصویرسازی استفاده می‌كنیم. زیرا دست طراح برای درآمیختن واقعیت و تخیل بازتر است. اگر با استفاده از تصویرسازی در یك موضوع واقعی و جدی به مرحله رسیدیم كه موجب تضعیف موضوع و عناصر موجود در اثر گرافیكی شد، قطعاً مسیر اشتباهی را دنبال كرده‌ایم؛ دقیقاً مثل آن است كه در بروشور معرفی محصولات جواهر فروشی، این محصولات را با روش تصویری‌سازی معرفی نمائیم. البته كه این خطایی آشكار است.

ما در هنر گرافیك از لابلای بیان این مطالب، شدیداً به دنبال قواعدی ثابت هستیم. برخی قوانین تاكنون وضع شده و برخی دیگر در حال كشف شدن هستند. قوانینی هم وجود دارند كه نانوشته به عنوان قوانین ثابت در میان واقعیت‌های اطراف ما پنهان شده اند و غیرقابل تغییرند.

پس پاسخ پرسش قبل، تا حد بسیار زیادی به میزان موفقیت هر اثر گرافیكی بر می‌گردد؛ زیرا طراح گرافیك، همانطور كه در ابتدای این نوشتار گذشت، برای بیان پیام گرافیكی، از كاربرد هیچ عنصر موجهی، دریغ نمی‌كند. گاهی آن عنصر، تصویر، گاهی نوشتار، گاهی انواع رنگ‌ها و شكل‌ها و گاهی مجموعه‌ای از آنهاست.

ج- تصویر به عنوان موجودیتی كه با هنر‌نمایی هنرمند، مصور شده و از آن تحت عنوان تصویر‌سازی یاد می كنیم.

اگر عكاسی را به عنوان شكار لحظه‌ها می‌شناسیم پس باید همه عوامل، شامل بر عكاس حاذق، ابزار دقیق و شرایط مناسب نوری حاضر باشند تا وقوع لحظه‌ای را در صورت اتفاق، ثبت نمایند. در حقیقت این لحظه بسیار فرّار و گذراست. اما در مورد تصویرسازی، مطلب به كلی متفاوت است یعنی تصویرساز لحظه‌های حساس و مهم را خلق می‌كند او مفاهیم تصویری را در ذهن خود شكار كرده و برای خلق مجدد تصویری آن در فضای خارجی از ذهن، از فرصت كافی برخوردار است. شاید بتوان گفت كه هیچ واقعه‌ای از زیرقلم او نمی‌تواند بگریزد. اما یك مطلب بسیار مهم در اینجا وجود دارد و آن اینكه تصویر‌ساز از میان هر موضوع، واقعه، قصه، روایت و مضمون ادبی همچون شعر می‌بایست صحنه‌ای را برای تصویرگری برگزیند كه آن صحنه در اوج بصری داستان واقع شده باشد، یعنی بیننده با تماشای آن صحنه به محتوای كلی موضوع احاطه بیابد به عبارتی آن تصویر، مخاطب را به محدوده‌هایی از ابتدا و انتهای موضوع، ارجاع دهد و محیط بر كلیت موضوع باشد.

این مطلب علاوه بر تكنیك تصویرگری، یكی از اصول اساسی تصویرسازی است. در اینجا نباید از مطالعه زیركانه مجموعه‌ای از عكس‌هایی كه در محیط استودیویی تولید می‌شوند و هیچ شباهتی به شكار لحظه‌ها ندارند و یا نمونه‌هایی از عكاسی فتومونتاژ (photomontage) كه بر هم‌نمایی تعدادی عكس با تكنیك‌های عكاسی یا كامپیوتری است و نمونه‌هایی از آثار تصویرسازی كه بنیان اصلی آنها بر مبنای عكس یا نقاشی ایجاد شده است، غافل بود.

بعضاً با آثاری تحت عنوان تصویرسازی روبرو هستیم كه زیرساخت اصلی آنها مبتنی بر تصاویر عكاسی است. این گروه از آثار، عكس‌هایی هستند كه توسط نرم افزارهای ویرایش تصویر، توسط فیلتر، خصوصیت تصویرسازی یافته‌اند. اینكه چه برخوردی باید با اینگونه از آثار در حوزه گرافیك داشت، باز هم سئوالی است كه پاسخ آن بر مبنای سطح موفقیت هر اثر گرافیكی قابل تشریح است.

در عكاس‌ها، ما بر واقعیتی موجود از نگاه عكاس می‌نگریم؛ حتی در پیچیده‌ترین افكار او، به یك اثر ملموس واقعی رسیده‌ایم كه مصداق طبیعی دارد. اما در تصویرسازی همه ما بر خیال تصویرساز می‌نگریم كه می‌تواند مصداق بیرونی در عالم طبیعت نداشته باشد. اصولاً زمانی در یك اثر گرافیكی به سمت تصویرسازی می‌رویم كه در صدد خلق و ایجاد فضایی خیالی، افسانه‌ای، سمبلیك یا غیرمتعارف هستیم. از جمله این فضاها، می‌توان به دنیای تخیلی كودكان، داستان‌های علمی تخیلی یا پرداختن به فضاهای روحانی كه ورای حجاب‌های مادی ما اتفاق می‌افتد، اشاره كرد كه برای بیان این موضوعات الزاماً به جلوه‌های تصویری متفاوتی روی می‌آوریم.

عكاسی هیچگاه نمی‌تواند تخیلات ما را در مورد رؤیاها و ذهنیات درونی، صددرصد به تصویر بكشد ولی با تصویرسازی می‌توانیم منویات درونی خود را مصور كنیم، یا حتی در دنیای مادی، برای رسوخ به عمق اشیاء و لایه‌بندی تصویری آنها می‌توانیم از تصویرسازی كامپیوتری بهره بگیریم، این كار هرگز از دوربین عكاسی بر نمی‌آید زیرا با نرم افزارهای شبیه ساز می‌توانیم نمونه‌هایی تصویری با كیفیاتی بسیار عالی از مدل‌های طبیعی تهیه كنیم.

امروزه با توجه به امكانات استودیویی و ترفندهای تصویری در محیط كامپیوتر، دیگر نه شكاری وجود دارد و نه شكارچی و نه حتی لحظه‌ای که قابل شكاركردن باشد بلكه همه این عناوین و لحظات را می‌توان در قالبی باورپذیر ایجاد نمود. درست مانند همان كاری كه در هنرـ صنعت سینما و جلوه‌های ویژه آن صورت می‌پذیرد یا همان بلایی كه بر سر صدای آوازه خوان‌های پاپ توسط تحریرهای كامپیوتری (تیون) می‌آورند، هنر گرافیك نیز از این تحولات بدور نمانده و از هر شیوه‌ای در قالب فعالیت‌های تصویری برای بیان پیام نمایی خود بهره می‌گیرد.

یك تفاوت بنیادی بین تصاویر حاصل از عكاسی و تصاویر حاصل از هنر تصویرسازی وجود دارد و آن عبارت است از اینكه وقتی به تصاویر عكاسی می‌نگریم، بدلیل واقعیت‌نمایی بسیار زیادی كه در این هنر وجود دارد ـ و مخاطبین چنین خواسته ای نیز از این هنر دارند ـ بیش از هر چیز به محتوای عكس نظر می‌افكنیم و جای عكاس و حضور او را در اثر عكاسی كمتر حس می‌كنیم. اما در مورد تصویرسازی چنین خصیصه‌ای وجود ندارد بلكه با نظر افكندن بر هر اثر مصور كه محصول هنرمند تصویرگر است حضور او و تفكر او به شدت حس می‌گردد.

برای تأئید این مطلب مثالی می‌زنیم. فرض كنید به تصویری از یك عقاب كه توسط عكاس تهیه شده است می‌نگریم، تمام حواس خود را معطوف به زیبایی اندام عقاب و جزئیات پرهای او و فضایی كه در آن قرار دارد معطوف می‌كنیم، در اصل، ابتدا به همه عوامل فوق توجه داریم و سپس به دنبال عكاس، در صورت لزوم می‌گردیم؛ اما همین عقاب اگر با روش تصویرسازی كه به نوعی ارتباط با نقاشی دارد، تهیه شده باشد، نظر ما را به هنرنمایی تصویرگر بیشتر جلب می‌كند یعنی خود را به اثر هنری نزدیك می‌كنیم و حتی رد قلم تصویرگر یا تكنیك خاص او را نیز با دقت بررسی می‌نمائیم و از تبحر او در انجام این كار حیرت می‌كنیم. شاید برای داشتن اصل چنین اثری، مبلغ بسیار زیادی را باید پرداخت نمائیم. اما در مورد عكاسی چنین وضعیتی وجود ندارد.

در تصویرسازی، هنرمند، آینه‌ای در برابر ذهنش می‌گذارد. و مایه اصلی فعالیت او تفكرات اوست. كشف هر پدیده‌ای در ذهن می‌تواند توسط تصویرگر به تصویر كشیده شود. اما در عكاسی برای بیان تفكرات خود به كشف مترادف‌های طبیعی این بیان، در اطراف خود می‌پردازیم و در پی انطباق تمناهای بصری خود و طبیعت هستیم؛ لذا از هر پدیده طبیعی برای نمایش یكی از تفكرات خود بهره می گیریم. مثلاً از تصویر صحرای خشك و بی آب و علف، برای بیان یكی از تأملات خود استفاده می‌كنیم.

حتی گاهی برای بدست آوردن این مختصات، به مكاشفه در طبیعت می‌پردازیم. این دقیقاً همان كاری است كه تصویرگر در لابلای ذهن خود به انجام می‌رساند.

– همنشینی تصویر و نوشتار در اثر گرافیكی

شاید به جرأت بتوان گفت كه هیچ عنصری به قدرت تصویر نمی‌تواند در اثر گرافیكی تأثیرگذار باشد. مثلاً نوشتار در اثر گرافیكی، در اصل محركی برای قوه شنوایی است و به تعبیر اهل ادب، شنیدن كی بود مانند دیدن؛ لذا هر متن، در اثر گرافیكی خاطره شنوایی ما را تجدید می‌كند، مثل آن است كه كسی در ضمیر ما، به جای ما آن متن را زمزمه می‌كند پس ما آن را می‌شنویم اگر چه این شنیدن با ابزار چشم صورت می پذیرد و این تجربه‌ای بسیار جالب است كه گاهی اعضایی مثل چشم و گوش برای دریافت پیام، جای خود را با یكدیگر عوض می‌كنند.

دیده شود حال من ار چشم شود گوش شما (مولانا)

حتی زمانی كه ما در حال خواندن داستان هستیم، زمزمه درونی یا بیرونی ما نهایتاً مولّد تصویری ذهنی در خیال ماست.

ما می توانیم از انتزاعی‌ترین متون، مثل یك متن ریاضی نیز، برداشتی تصویری داشته باشیم. در مقابل تصویر در اثر گرافیكی محركی برای قوه بینایی به جهت هرچه باورپذیرتر كردن موضوع است، یعنی پیام گرافیكی به انضمام تصویر، برای مخاطب باورپذیرتر است. اینكه كدامیك از موارد فوق صراحت بیشتری در انتقال پیام گرافیكی دارند، باید اذعان كرد كه نوشتار اصولاً به جهت ساختار مستقیم و بی‌حاشیه‌ای كه دارد، پیام گرافیكی را صریح‌تر منتقل می‌كند؛ اما این صراحت دلیل بر پذیرش پیام نیست بلكه صرفاً نوعی پیام‌رسانی است كه یكی از وظایف هنر گرافیك است. اما بوسیله تصویر می‌توان مخاطب را مورد تأثیر قرار داد. طراحان گرافیك با استفاده مناسب از تصاویر در آثار خود، دلایل كافی و قانع كننده ای از پیام گرافیكی را به بیننده عرضه می‌كنند. همه ما زمانی حادثه سونامی را از صمیم قلب به عنوان یك حادثه تأسف بار پذیرفتیم كه اولین تصاویر این بلای طبیعی را مشاهده كردیم. اصولاً تصویر در اثر گرافیكی نوعی شاهد مثال است و تأكیدی جدی برخود و عناصر دیگر، اكنون سئوال مورد نظر این است كه چه وقت سمت و سوی طراحی، میل به آثاری نوشتاری داشته و چه وقت لزوم بكارگیری تصویر در اثر گرافیكی منطقی‌تر می‌نماید؟

1- در گروهی از آثار گرافیكی، تصاویر به عنوان تأكیداتی بر متن به‌كار می‌روند و هدف اصلی آنها توصیف واضح‌تری از متن است. این مشخصه از كاربرد تصاویر در آثار گرافیكی، هم‌خوانی بسیار زیادی با مجموعه‌ای از هنر كتاب‌آرایی سنتی در دوره‌های مختلف تاریخی دارد. تصویرسازی در این گروه از آثار سنتی، کوششی در جهت تزئین و تفهم متن است. امروزه با توجه به تغییراتی كه از لحاظ اطلاعات و تكنولوژی در جامعه فراروی ما پیش آمده، یك جایگزینی عظیم بین مكانت و كاربرد تصویر و نوشتار صورت پذیرفته است. در این جایگزینی، تصاویر به عنوان عنصر اصلی در فضای گرافیكی بكار می‌روند و نوشتار خصوصیتی تكمیلی در راستای تفسیر بیانی تصاویر دارند.

واضح است كه برای فهم كلی یك مطلب نیازی به توضیح نوشتاری آن نیست بلكه با نمایش تصاویر می‌توان تا حد زیادی موضوعیت هر پیام را تشریح كرد. اكنون كلمات و نوشتار انضماماتی مؤثر بر این تصاویر هستند، زیرا كلماتی كه در این فضا استفاده می‌شوند، توضیحاتی در جهت محدود كردن حوزه پیام‌رسانی تصاویر می‌باشند.

ایجاد نوشتار و شعارهای تبلیغاتی و تفكر نهفته در بطن پیام‌های نوشتاری در كنار تصاویر و جایگزینی نوشتار در فضاهای خالی تصویر و پرهیز از پرچانگی در آثار گرافیكی، حاكی از حكومت تصاویر در جامعه جدید و در حاشیه قرار گرفتن نوشتار است. اما این حاشیه نشینی تنها در حوزه تعادل بصری صورت می‌پذیرد در صورتی كه به هیچ وجه نمی‌توان نقش هدایتگری نوشتار را در بارگذاری مفاهیم بر تصاویر، نادیده گرفت.

گاهی در بعضی از آثار گرافیكی، تعادل مناسبی بین نوشتار و تصویر به چشم می‌خورد یعنی لزوم كاربرد تصویر در كنار نوشتار و بالعكس، كاملاً ملموس است. این دو عنصر بیانی طوری به یكدیگر زنجیر شده‌اند كه با حذف یكی، دیگری از حیز انتفاع ساقط می‌گردد. از جمله این آثار می‌توان به پوسترهای تبلیغ فیلم‌های سینمایی اشاره كرد. تصور كنید تعدادی از هنرپیشگان سینما در تركیبی گرافیكی در كنار همدیگر چیده شده‌اند و هیچ نشانی از نام فیلم به چشم نمی‌خورد یا بالعكس پوستری را در نظر بگیرید كه دورن آن فقط كلمه گاو نوشته شده است.

2- در گروه دیگری از آثار گرافیکی، الزام بكارگیری نوشتار نسبت به تصویر اولویت بیشتری دارد. از جمله این آثار می‌توان به طراحی جلد كتاب اشاره كرد كه در مصورترین حالت نیز، بدون به كارگیری نوشتار نمی‌توان به موضوع اصلی كتاب پی برد. اما حتی با حذف كلی تصاویر از جلد كتاب و اكتفا كردن به عنوان اصلی كتاب، كه به‌صورت نوشتار مشخص شده است می‌توان به موضوع اصلی كتاب دست یافت. اصولاً به همین جهت است كه عنوان نویسی بر روی جلد كتاب‌ها یكی از اصلی‌ترین دغدغه‌های طراحان گرافیك است كه مقاله‌ای مجزا به آن پرداخته‌ایم.

3- گروه دیگری از آثار گرافیکی هستند كه در آنها، تصویر بر متن پیشی می‌گیرد و نوشتار به تبع تصویر هویت می‌یابد یعنی اگر نوشتار را نیز از اثر گرافیكی حذف كنیم باز هم تصویر پیام خود را كاملاً و بدون نقص انتقال می‌دهد. از جمله این آثار می‌توان به مجموعه آثار گرافیكی هشت سال دفاع مقدس اشاره كرد كه غنای مفهوم چنان پشتوانه‌ای برای بیان تصویری ایجاد نموده كه حتی در ساده‌ترین نوع این آثار هزاران كلام ناگفته و نانوشته به گوش می‌رسد. شاید گفته‌ها و شنیده‌ها در مورد این قبیل از آثار، بیش از آنكه با نوشتار مأنوس باشند در جان تصاویر گنجیده‌اند.

– هدایت‌گری تصویر در آثار گرافیكی

اكنون به نقش هدایت‌گری تصویر در اثر گرافیكی می‌پردازیم. این خصوصیت بیش از هر چیز در صورت ظاهری اثر، شامل بر فرم و رنگ تجلی پیدا می‌كند.

تصویر، هدایت چند سویه طراحی گرافیك را به عهده دارد. این هدایت‌گری آنقدر ملموس است كه به راحتی می‌توان عنصر غیر هماهنگ را در همنشینی با تصویر در اثر گرافیكی تشخیص داد.

تقریباً می‌توان گفت كه اكثر تصاویر دارای فرمی منحصر به فرد هستند. یعنی می‌توان هندسه پنهان و آشكار درون آنها را بررسی و تشخیص داد. این فرم به واسطه روابط بصری و كیفیات حاصل از این روابط در تصویر ایجاد می‌گردد. اینكه چگونه خالق این تصویر به چنین روابطی رسیده است خود بحثی است مجزا، اما موضوع اصلی ما تأثیرپذیری بصری طراح گرافیك از محتوای فرمی و رنگی یك تصویر است كه دقیقاً در راستای اهداف كمال‌گرایی هنرهای تجسمی صورت می‌پذیرد. این مسئله حاكی از شناخت نوعی هماهنگی بین محیط عكس و انضماماتی است كه از طرف طراح گرافیك در یك تركیب واحد به آن افزوده می‌گردد.

اصولاً فضای حاكم بر یك تصویر (Ambience) یا بصورت استدودیویی و یا بصورت طبیعی ایجاد می‌گردد. این فضا خود از لحاظ فرم و رنگ دارای مشخصاتی است كه اگر قرار باشد از این تصویر در یك اثر گرافیكی استفاده شود، نمی‌توان به راحتی از كنار آن عبور كرد و آنرا نادیده گرفت. اكثر آثاری كه تصویر در آنها نقش اصلی را ایفا می‌كند، از این قاعده مستثنی نیستند. یعنی طراح گرافیك با شناخت فضای حاكم بر تصویر (Ambience) است كه به انتخاب رنگ، شكل، سایز نوشتار و نوع چینش عناصر گرافیكی دیگر می‌پردازد. به عبارت دیگر طراح گرافیك ابتدا خود را در فضای تصویر حس می‌كند، یعنی هر عنصر دیگری كه قرار است در همنشینی با این تصویر مورد استفاده قرار بگیرد می‌بایست تحت نفوذ نورها و سایه‌هایی باشد كه تصویر ما را در آن محیط تحت تأثیر قرار داده‌اند. خطوط افقی، عمودی و اریب در تصویر، دقیقاً راهنمایانی برای گریدبندی و گایدگذاری اثر گرافیكی، هستند.

ایجاد تباین فرمی و رنگی برای تشدید جذابیت در یك اثر گرافیكی امری بدیهی است، اما نباید فراموش شود كه همین تباین باید تحت تأثیر محیط تصویر ایجاد شود. بررسی زاویه نورپردازی، نوع رنگ، زاویه برداشت دوربین، نقطه وضوح تصویر و یا منطقه تأكید در تركیب‌بندی تصویر، از جمله مواردی است كه باید توسط طراح گرافیك مورد نظر قرار بگیرد. اگرچه ادامه فعالیت تولید تصاویر گرافیكی شامل بر عكاسی گرافیكی و تصویرسازی در محیط دیگری مثل كامپیوتر، صورت می‌پذیرد، اما به واقع این امتداد می‌بایست دقیقاً با در نظر گرفتن همان قواعدی كه در محیط عكاسی یا تصویر‌سازی مورد نظر بوده است، صورت پذیرد؛ زیرا تنها، فضای تولید اثر گرافیكی تغییر كرده است، اما قواعد و روایت پیام، همچنان به قوت خود باقی هستند.

مثلاً در یك تصویر با زمینه سرمه‌ای و نورپردازی زردرنگ، بهتر است برای طراحی بقیه عناصری كه در تكمیل گرافیكی این تصویر مورد استفاده قرار می‌گیرند نیز از این شرایط بهره گرفت و خود را دوباره در آن محیط احساس كرد. این نوع نگاه باعث ایجاد اثری هماهنگ، مستحكم و مرتبط در محیط فعالیت‌های گرافیكی می‌گردد.

پس امتداد وضعیت و خصوصیت محیط خلق تصویر- عكاسی یا تصویرسازی- در آتلیه طراحی گرافیك از جمله عواملی است كه می‌تواند در زیباسازی و تكمیل یك اثر گرافیكی موثر باشد. این دقیقاً بدان معناست كه اگر می‌توانستیم برای طراحی یك پوستر، همه عوامل و عناصر مورد نیاز در طراحی پوستر را در یك محیط جمع كرده و از آنها یك تصویر تهیه كنیم، دیگر نیازی به ادامه كار گرافیكی در محیط دیگر نبود، الا مسائل آماده سازی فنی برای چاپ كه امری بدیهی است.

یكی از شیوه‌های نقد چنین آثاری كه تصویر به عنوان عنصر اصلی در اثر گرافیكی مورد استفاده قرار می‌گیرد، همین مطلب است، یعنی بررسی اینكه آیا طراح گرافیك با مطالعه كلیه عواملی كه در خلق تصویر موثر بوده است، به ادامه طراحی پرداخته، یا اینكه با نادیده گرفتن آنها، به طرحی چند تكه و ناهماهنگ، رسیده است. در اینجا قصد كارشناسی آثار گرافیكی را نداریم، بلكه تأكیدی است بر نقش اصلی طراح گرافیك در سامان‌بخشی به یك اثر گرافیكی، زیرا تنها كسی كه روال منطقی یك اثر را تا انتها در ذهن می‌پروراند، خود اوست.

تصویر یعنی گزینش نگاه هنرمند از یك واقعة ذهنی یا عینی كه آن را از حركت بازداشته و سكون را در آن تداوم بخشید، زیرا این سكون آنقدر اهمیت دارد كه می‌بایست خصوصیتی مداوم بیابد. تصویر جزو لاینفك عكاسی، سینما و نقاشی است اما جزو لاینفك گرافیك نیست. ما در طراحی گرافیك از تصویر به عنوان یكی از اصلی‌ترین عناصر بصری استفاه می‌كنیم همانطور كه از دیگر عوامل نیز بهره می‌گیریم، اما حیقیت این است كه گرافیك بدون تصویر نیز هویت مستقل دارد. این در صورتی است كه تصویر را به عنوان عنصر عكس یا تصویر‌سازی به حساب بیاوریم. یك تصویر مناسب باید از لحاظ خیلی از موارد به قوام رسیده باشد تا بتواند به‌عنوان یك عنصر مفید و مؤثر در طراحی گرافیك به كارگرفته شود. شاید هر تصویری این خصوصیت را نداشته باشد. لذا هنر گرافیك این ادعا را دارد كه بهترین آثار تصویری همیشه در دام طراحی گرافیك قراردارند و از همین به دام افتادن است كه خاصیت اثر هنری آنها افزایش می‌یابد. به عبارت واضح‌تر اینگونه تصاویر در مرحلة اول، با ذهنیت عكاسی و تصویر سازی به ثمر رسیده‌اند و در مرحلة دوم به‌واسطه‌ی علم گرافیك، گوهر وجودی این تصاویر شناخته شده و عرضه می‌گردد؛ به همین دلیل در دو مرحلة فوق، شایستة گزینش شده‌اند.

اگر تصویری به واسطة قرارگرفتن در محیط گرافیكی، كیفیات بصری خود را از دست بدهد، قطعاً آن محیط، محیط علمی گرافیك نیست، بلكه محیط تخریب اثر هنری است. ما اصطلاح تصاویر گرافیكی را زیاد شنیده‌ایم، اصولاً چه تفاوتی را می‌توان بین تصاویر گرافیكی و تصاویر غیر گرافیكی، تشخیص داد. آیا اصلاً چنین تفاوتی وجود دارد. انضمام اصطلاح گرافیكی بركلماتی مثل تصویر گرافیكی، نوشتار گرافیكی، پیام گرافیكی، طراحی گرافیكی و غیره آیا دلیل بر نوعی تفاوت است یاخیر؟ اصولاً هیچ تصویری نمی‌تواند به تنهایی اثر گرافیكی باشد، مگر آنكه از ذهن طراح گرافیك عبور كرده باشد. این مسیر ذهنی از تأیید صرف و بدون تغییر و تبدیل تا تعیین كادر و هزاران ترفند گرافیكی دیگر امكان پذیر است.

تصویر نوعی كنش دیداری (visual act) است كه وقتی به منصة ظهور می‌رسد، معرف مستقیم خودش است و نیازی به تعریف ندارد. اما در گرافیك، همانطور كه گذشت، ما تنها با كنش دیداری تصاویر سرو كار نداریم بلكه آنها را با عوامل دیگر به عرصة بیان بصری نزدیك می‌كنیم. شاید بهترین مثال برای كنش دیداری، اشاره به محصول دوربین عكاسی است كه گاهی در مجموعه‌ای وزین به صورت كتب عكاسی كه آلبومی زیبا از آثار یك یا چندین نوع از كهكشان می‌باشد، عرضه می‌شود. این محصولات در هر مقطعی می‌توانند نظر بینندگان خود را جلب كنند و فارغ از هر شعار تبلیغاتی به فروش برسند زیرا متولی مشخصی، از ابتدا سفارش تولید این تصاویر را نداده است یا به عبارتی به هیچ گروه و فرقه‌ای تعلق ندارد. اما محصول گرافیكی هدفمند است، حتی عكاسی گرافیكی نیز هدف مشخصی را دنبال می‌كند، منظور از این هدف، صرفاً هدف زیبا‌شناسانه نیست بلكه هدفی تجاری یا فرهنگی است كه دقیقاً قابل ترسیم است و زمانمند، به عبارتی اگر در جای خود مصرف نشود، باطل می‌گردد.

– كانال‌های تهیه عكس

الف- طراحی عكس بر مبنای پیام گرافیكی

گاهی تصاویر از مجرایی كاملاً علمی و هنری به دست طراح گرافیك می‌رسند؛ در این گروه از تصاویر، عموماً با ساختاری مستحكم از لحاظ نورپردازی، فرم، رنگ و فضا روبرو هستیم. این تصاویر علاوه بر قوام یافتگی در موارد فوق، محتوی مفهومی واضح از آنچه مورد نظر طراح گرافیك است نیز می‌باشند، یعنی همه گزینش‌های عكاس، بر مبنای سفارش صورت پذیرفته است. در بیشتر موارد تركیب‌بندی این نوع از تصاویر، با هماهنگی طراح گرافیك صورت می‌پذیرد. طراحان گرافیك در این موارد، درخواست نهایی خود را ‌از عكاسان به صورت اسكیس خطی مطرح می‌نمایند كه حتی زاویة نگاه دوربین را نیز مشخص نموده است. این گروه از تصاویر با هزینه‌ای بالا تهیه می‌شود. اما محصول نهایی تا حد بسیار زیادی از مسیر طراحی را طی نموده است. این تصاویر عموماً تصاویری هستند كه زمینة یك كارگرافیكی از آنها پرشده است. با طراحی اولیه عكس توسط طراح گرافیك، بیش از نیمی از مسیر شكل‌گیری یك اثر گرافیكی به اتمام رسیده است.

عكاسان حرفه‌ای به دلیل برخورداری از تكنیك بالا در ایجاد تصاویر خاص، معمولاً از پذیرش فرآمین طراحان گرافیك، تا حدی سرباز می‌زنند و دائماً در حال توجیه نوع نگاه و چینش خود هستند، اما نباید مرعوب برخود آنها شد، بلكه باید با حوصله و صبر با آنها به نوعی تفاهم رسید و ضمن رعایت حقوق حرفه‌ای آنها، زیركانه مسیر حركت آنها را به سمت خواست نهایی كه همان هدف پیام گرافیكی است، تغییر داد.

ب: خرید تصاویر آرشیوی از آژانس های عكاسی

در این شیوه، قدرت تشخیص طراح گرافیك از هم‌خوانی یك تصویر و موضوع مورد نظر او از عوامل اصلی پیشرفت كاراست.

اما فراموش نكنیم به هر جهت هیچ‌كدام از آن تصاویر دقیقاً برمبنای سفارش ما تولید نشده‌اند بلكه تا حدی با پیام گرافیكی مورد نظر ما همخوانی دارند.

ج- سفارش موضوعات مختلف جهت تصویر‌سازی

معمولاً در این گروه از تصاویر، ما ابتدا به نوع تكنیك تصویر‌سازی هر هنرمند توجه داریم؛ سپس با در نظر گرفتن موضوع كار و سلیقه خودمان یكی از انواع این تكنیك‌ها را پذیرفته و برای پیام گرافیكی خود، از محضر استادان تصویر ساز بهره می‌گیریم.

پایان

📙 دریافت فایل PDF مقاله