توضیحات
با تکنیکهای پیشرفته عکاسی، جلوه تصویری محصولات شما بهتر و بیشتر نمایان شده و در نتیجه قدرت و نفوذپذیری تبلیغــات شما به حد چشمگیری افزایش پیدا میکند. عکسبرداری از محصولات و کالاهای تولیدی شما با استفاده از تجهیزات حرفهای عکاسی و توسط کارشناسان این فن، یکی دیگر از خدمات مؤسسهی پریمان برای شما است.
عکاسی از ظروف چینی
عکاسی از اتومبیل
عکاسی از مواد غذایی
عکاسی از لوازم خانگی
عکاسی تبلیغاتی
عکاسی با تجهیزات حرفهای آتلیهای
کاربرد عکس در طراحی گرافیک
امروزه تصاویر، نقش بسیار مهمی را در آثار گرافیکی به عهده دارند. تا آنجا که طراحی عکس (photography Design)، برای کاربردهای گرافیکی تبدیل به یکی از شاخههای مهم عکاسی، در زمان ما شده است. همچنین شیوههای جدید تصویرسازی (Illustration) که اغلب بیارتباط با عکاسی نیست و مواد اولیه خود را تا حد زیادی از آن اقتباس میکند. و شیوههای سنتی آن، پیوندی ناگسستنی با هنر گرافیک برقرار کردهاند.
پیوند تصویر به مفهوم اعم کلیه و موضوع گرافیک، آنچنان به قوام رسیده که اگر عنصر تصویر را از برخی آثار گرافیکی حذف کنیم، چیز قابل توجهی از آنها باقی نخواهد ماند. باید اذعان کرد که هنر گرافیک، با ظرفیت بسیار بالایی که در اختیار دارد، همه هنرهای تصویری را در راستای اهداف خود به تسخیر درآورده. عکاسی نیز از این قاعده مستثنی نمانده زیرا بر لبه نازک مرزی قدم میگذارد که کششها و خواهشهای تصویر خواهان گرافیک، بیش از ذائقه بینندگان صرف تصاویر، تولیدات عکاسی را به خود جذب میکند. هنر گرافیک، تصاویر و تولیدات عکاسی را به خود جذب میکند. هنر گرافیک بستری را پدید آورده که تصاویر عکاسی برای بقای خود ناگزیر از قرار گرفتن در این بستر هستند، به عبارتی رمز حیات یک تصویر خوب، که حامل ارزشهای هنری و معرفتی به طور توأمان باشد، قرار گرفتن در فرآیند تولید گرافیکی است؛ زیرا بدون این بستر که نشر و تکثیر از از قواعد لاینفک آن است، هر تصویری از پیوستن به قافله هنر پویا و مؤثر، باز میماند.
همه ما با دسته بندی تصاویر در دو شاخه عکاسی (photography) و تصویرسازی (Illustration) در حوزه گرافیک تا حد زیادی آشنایی داریم و تفکیک آنها از یکدیگر برای ما کار آسانی است. این جداسازی در ارتباط با مطلق تصویر، معمولاً در دروس دانشگاهی و مکتوبات وابسته به رشته گرافیک، امری بدیهی است؛ اما در ارتباط با کاربرد هر کدام از این شیوهها در طراحی گرافیک، متأسفانه کمتر یا بهندرت سخنی شنیدهایم. عدهای کاربرد عکس در طراحی گرافیک را- در موضوعی مشترک- جدیتر از تصویرسازی میپندارند و گروه دیگر گرافیک بدون تصویرگری و با استفاده از تصاویر عکاسی را نوعی کلاژ میدانند.
در جایی، سخن از گرافیک بدون تصویر است و در جای دیگر اصولاً هر محصول گرافیکی را نوعی تصویر میشمارند. در هر صورت در این نوشتار بر آن شدیم تا به عنصر تصویر در گرافیک از زوایای مختلف نظری داشته باشیم و به زمینههای جدیدی که در این ارتباط بوجود آمده، در صورت لزوم بپردازیم.
معنای تصویر در هنر گرافیک
تصویر (مصور) کلمهای عربی است که به مفهوم صورت کسی یا چیزی را کشیدن یا نقش کردن بکار می رود. معادل کلمه تصویر در زبان فارسی، نگاره است که به مفهوم نقش یا صورت نقاشی شده استفاده می شود. Image و Picture نیز واژههایی مترادف و فرنگی هستند که اولی ریشه در زبان فرانسوی و دومی کلمهای انگلیسی است. «واژه Image از کلمه Image لاتین به معنای تقلید کردن، گرتهبرداری و تصویر، آمده است. میتوان گفت این واژه با Imitatio به معنای تأسی، پیروی و تقلید هم ریشه است.»
با بررسی هر کدام از واژههای مشابه فوق به این نکته میرسیم که همه این واژهها به نوعی اشاره به فرآیند تصویرگری و تصویرسازی دارند و از سابقهای بسیار طولانی برخوردارند. آنچه در این مجموعه کلمات کمتر به چشم میخورد واژه عکاسی (photography) است که سابقهای نه چندان طولانی دارد و شیوهای از خلق تصویر است که توسط دوربین عکاسی و با هنر صنعت عکاسی، وارد عرصه زندگی مردم شده است.
یکی از معانی هنر گرافیک، ارتباط تصویری است، اما این تصویر کلمهای عام است و از آن استنباط مفهوم عکس یا تصویرسازی نمیشود. بلکه در این حوزه، به هر موجودیتی از لحاظ ترسیمی، تصویری و نوشتاری که در سطح دو بعدی، برای القای مطلبی اتفاق افتاده باشد، بصورت عام، تصویر میگویند. شاید قرابت کلماتی همچون نگارش به مفهوم نوشتن و نگاره به مفهوم ترسیم کردن، دلالت بر این امر داشته باشد. پس میتوان کلمه تصویر را در حوزه گرافیک با سه تعبیر متفاوت یاد کرد:
- – تصویر به عنوان مجموعهای از عناصر بصری که در یک اثر گرافیکی جمع شدهاند.
- – تصویر به عنوان اثری که از مجرای عکاسی بدست آمده است.
- – تصویر به عنوان موجودیتی که با هنرنمایی هنرمند، مصور شده و از آن تحت عنوان تصویرسازی یاد میکنیم.
الف- تصویر به عنوان مجموعهای از عناصر بصری که در یک اثر گرافیکی جمع شدهاند.
هدف ظاهری هنر گرافیک، تبدیل همه چیز به تصویر است، یعنی نوع بیان گرافیکی از جنس تصویر است. ما با هنر گرافیک به کمک بیان تصویری، به زبانی ارتباطی میرسیم و به همین دلیل است که از اصطلاح هنر ارتباطی (communication art) استفاده میکنیم. حتی وقتی از نوشتار، صرفاً به عنوان تنها عنصر ارتباطی در اثر گرافیکی بهره میگیریم، تمام همت خود را صرف زیباسازی آن میکنیم و از روش تایپوگرافی (typography) برای هر چه زیباتر کردن ترکیب آن نوشتار بهره میگیریم. در اصل هنرمند گرافیست با این روش میخواهد نوشتار خود را نیز در قالب یک اثر بصری معرفی نماید. در این حالت طراح گرافیک به ما میگوید که نوشته من یا شعار مرا در قالب فعالیتی بصری بنگرید، یعنی حتی اگر از یبان نوشتاری استفاده کردهام، ولی بیان هنری این زبان نوشتاری، بیانی بصری است؛ به عبارتی اول به واسطه کاربرد اصول گرافیک، مخاطب را جذب ظاهر نوشتاری میکند، سپس نوشته را عرضه میکند، و این یکی از قوای نهفته در هنر گرافیک است.
شاید بیجا نباشد به حجم بسیار بالای انواع طراحی حروف در زبان لاتین اشاره کنیم که هر کدام از آنها با دقت بسیار زیادی به اجرا درآمدهاند. اصولاً زمینه ایجاد چنین فعالیتهایی، ناشی از رقابت تنگاتنگ و مستمر هنرمندان در دورههای متقدم و صنایع چاپ در دورههای متأخر، در به تسخیر در آوردن ساختار هندسی اشکالی بود که امروزه به آنها فونت میگوئیم و در حوزههایی همچون حروفچینی، چاپ، کتابآرایی، صفحهآرایی و طراحی گرافیک، شدیداً مورد استفاده قرار میگیرند. این حقیقتی بی انکار است که صاحبان اصلی حروف لاتین، بدلیل تنوع بسیار زیادی که در انواع این حروف موجود است و پشتوانههای فنی و مهندسیای که در ترسیم این حروف دخیل بودهاند، از به کارگیری آنها در آثار گرافیکی خود با هویتی دو منظوره، شامل بر زبان نوشتاری و زیبایی حروف، به شدت بهره گرفتهاند. اما به جرأت میتوان گفت اکثر طراحان گرافیک ما هیچگاه فرصت مناسبی برای خلق مجموعهای از حروف فارسی که بتواند شأن تصویری مناسبی برای قرارگیری در مجموعه دیگر عناصر گرافیکی داشته باشد، برای خود ایجاد نکردهاند و این کمکاری، هرگز از خاطرهی هنر گرافیک ایران بیرون نخواهد رفت.
نتیجه اینکه هنر گرافیک مثل همه هنرهای تصویری دیگر، سمت مصور ذهن ماست. هنر گرافیک دارای زبانی بصری است و خود خالق تصویر است، لذا هر عنصری باید در این حوزه، خصوصیتی تصویری بیابد. از آنجاست که هر عنصر تصویری شاخص، مثل عکس یا تصویرسازی، میهمان بستر تصویری گرافیک است و به عبارتی تصویر در تصویر است، به بیان شفافتر، اثر گرافیکی با همه عناصر تصویری و بدون همه آنها، اثری مصور است و همه کارکردههای تصویر بر آن مترتب است.
ب- تصویر به عنوان اثری که از مجرای عکاسی بدست آمده است.
تا پیش از این، عکاسی عبارت بود از صنعتی در جهت ثبت خاطرات، وقایع و لحظات، که الزاماً هنر نبود و شکار لحظهها به حساب نمیآمد، بلکه واقعه یا لحظهای از لحظات زندگی را به تصویر میکشید. تا اینکه با پیبردن به قدرت ابزار دوربین عکاسی و دستیابی به تکنولوژی ساخت انواع دوربینها و لنزها، گروهی از هنرمندان از این ابزار نو در جهت بیان هنری خود بهره گرفتند و با چاشنی تفکر، از این هنر ـ صنعت، محصولی هنری خلق کردند که نام آن عکس و فرآیند انجام چنین هنری، عکاسی شد و عنوان هنر عکاسی برای همگان در جمع دیگر هنرها بدین واسطه پذیرفته گشت. اکنون برخی از آثار عکاسی، آثاری قابل تأمل در عرصه خلق آثار تصویری از حیث تعداد در زمان ما هستند. به عبارتی ما در دنیای تصاویر زندگی میکنیم، یعنی تصور اینکه تصاویر از زندگی ما بیرون بروند امری بسیار دشوار است.
حال با این مقدمه به یکی از چالشهای مهمی که در عرصه گرافیک امروز مطرح است میپردازیم. اخیراً با دستهبندی جدیدی در آثار گرافیکی تحت عنوان آثار گرافیکی با کاربرد عکس و آثار گرافیکی بدون کاربرد عکس، در زیرشاخههای متفاوت هنر گرافیک روبرو هستیم. که ممکن است در آیندهای نهچندان دور، بر فضای ممیزی آثار گرافیک تأثیر گذار باشد. این چالش بیشتر از سوی کسانی مطرح می شود که از حوزه نقاشی به گرافیک رسیدهاند و این همان راهی است که گرافیک امروز در این مرحله از آن عبور کرده و هم پیمانان دیگری از جمله عکاسی، تلویزیون، اینترنت و غیره برای خود بدست آورده. این جمله را بسیار شنیدهایم که «طرح گرافیک، عکسی را برداشته و بر روی آن چند نوشته قرار داده و بهعنوان یک اثر گرافیکی عرضه کرده است.» این طعنه فنی از همان چالشی که مطرح شد سرچشمه گرفته، اما اصولاً بنیان چنین ادعایی اصالت دارد یا نه؟ به عبارتی دیگر آیا می توان چنین ادعایی را مطرح نمود یا خیر؟
ارنست گمبریج در متنی انقادی در کتاب تاریخ هنر، در این مورد چنین می گوید:
«گسترش عکاسی به عنوان رقیبی برای نقاشی، خود مطلب بسیار مهمی است. بنابراین جای تعجب نیست که صنعت «عکاسیوار» در میان نقاشان و آموزگاران نقاشی به تحقیر و توهین تبدیل شده باشد. دلایلی که آنها گاه برای این بیمهری خود به زبان میآوردند. شاید دور از واقع و نامنصفانه باشد، ولی این بحث که نقاشی باید اکنون جایگزینهایی را برای بازنمایی طبیعت جستجو کند، برای بسیاری از افراد پذیرفتنی است.»
شاید بتوان امروزه عکاسی را برادرخوانده هنر گرافیک، و تصویرگری را خواهرخوانده آن نامید؛ در صورتی در روزگاری پیش نقاشی پدرخوانده همه هنرهای تصویری بود. این عناوین دقیقاً متناسب با حجم کاربرد هر یک از هنرهای عکاسی و تصویرسازی در هنر گرافیک امروز بیان میشود. ما با کاربرد تصویرسازی در گرافیک، ارتباطی را بین هنر گرافیک و هنر نقاشی برقرار میکنیم و با کاربرد عکس در محصولات گرافیکی، بیواسطه با هنر عکاسی در میآمیزیم. از زمانی که عکاسی پا به عرصه هنر گرافیک نهاده است. یا به عبارتی، از زمانی که گرافیک از عنصر عکس به عنوان یکی از اصلیترین عناصر خود بهره گرفته، زبان گرافیک قویتر شده و از دعوای حقوقی شعارهای تبلیغاتی نادرست بدون کاربرد شواهد تصویری، کاسته شده است.
وقتی از عکس در یک اثر گرافیکی استفاده میکنیم، یعنی به واقعیت اشیاء و موضوعات، توجه بیشتری داریم. با استفاده از عکس میتوان بیان صریحتر و شفافتری را بکار برد به عبارتی بیکنایه سخن میگوئیم؛ این خود نوعی بیان بصری است، نه خوب است و نه بد، بلکه کاربرد خودش را دارد. همانطور که با مصور کردن داستانهای کودکانه به جهت برخورداری از فضاها و روابط غیر واقعی، از تکنیک تصویرسازی استفاده میکنیم. زیرا دست طراح برای درآمیختن واقعیت و تخیل بازتر است. اگر با استفاده از تصویرسازی در یک موضوع واقعی و جدی به مرحله رسیدیم که موجب تضعیف موضوع و عناصر موجود در اثر گرافیکی شد، قطعاً مسیر اشتباهی را دنبال کردهایم؛ دقیقاً مثل آن است که در بروشور معرفی محصولات جواهر فروشی، این محصولات را با روش تصویریسازی معرفی نمائیم. البته که این خطایی آشکار است.
ما در هنر گرافیک از لابلای بیان این مطالب، شدیداً به دنبال قواعدی ثابت هستیم. برخی قوانین تاکنون وضع شده و برخی دیگر در حال کشف شدن هستند. قوانینی هم وجود دارند که نانوشته به عنوان قوانین ثابت در میان واقعیتهای اطراف ما پنهان شده اند و غیرقابل تغییرند.
پس پاسخ پرسش قبل، تا حد بسیار زیادی به میزان موفقیت هر اثر گرافیکی بر میگردد؛ زیرا طراح گرافیک، همانطور که در ابتدای این نوشتار گذشت، برای بیان پیام گرافیکی، از کاربرد هیچ عنصر موجهی، دریغ نمیکند. گاهی آن عنصر، تصویر، گاهی نوشتار، گاهی انواع رنگها و شکلها و گاهی مجموعهای از آنهاست.
ج- تصویر به عنوان موجودیتی که با هنرنمایی هنرمند، مصور شده و از آن تحت عنوان تصویرسازی یاد می کنیم.
اگر عکاسی را به عنوان شکار لحظهها میشناسیم پس باید همه عوامل، شامل بر عکاس حاذق، ابزار دقیق و شرایط مناسب نوری حاضر باشند تا وقوع لحظهای را در صورت اتفاق، ثبت نمایند. در حقیقت این لحظه بسیار فرّار و گذراست. اما در مورد تصویرسازی، مطلب به کلی متفاوت است یعنی تصویرساز لحظههای حساس و مهم را خلق میکند او مفاهیم تصویری را در ذهن خود شکار کرده و برای خلق مجدد تصویری آن در فضای خارجی از ذهن، از فرصت کافی برخوردار است. شاید بتوان گفت که هیچ واقعهای از زیرقلم او نمیتواند بگریزد. اما یک مطلب بسیار مهم در اینجا وجود دارد و آن اینکه تصویرساز از میان هر موضوع، واقعه، قصه، روایت و مضمون ادبی همچون شعر میبایست صحنهای را برای تصویرگری برگزیند که آن صحنه در اوج بصری داستان واقع شده باشد، یعنی بیننده با تماشای آن صحنه به محتوای کلی موضوع احاطه بیابد به عبارتی آن تصویر، مخاطب را به محدودههایی از ابتدا و انتهای موضوع، ارجاع دهد و محیط بر کلیت موضوع باشد.
این مطلب علاوه بر تکنیک تصویرگری، یکی از اصول اساسی تصویرسازی است. در اینجا نباید از مطالعه زیرکانه مجموعهای از عکسهایی که در محیط استودیویی تولید میشوند و هیچ شباهتی به شکار لحظهها ندارند و یا نمونههایی از عکاسی فتومونتاژ (photomontage) که بر همنمایی تعدادی عکس با تکنیکهای عکاسی یا کامپیوتری است و نمونههایی از آثار تصویرسازی که بنیان اصلی آنها بر مبنای عکس یا نقاشی ایجاد شده است، غافل بود.
بعضاً با آثاری تحت عنوان تصویرسازی روبرو هستیم که زیرساخت اصلی آنها مبتنی بر تصاویر عکاسی است. این گروه از آثار، عکسهایی هستند که توسط نرم افزارهای ویرایش تصویر، توسط فیلتر، خصوصیت تصویرسازی یافتهاند. اینکه چه برخوردی باید با اینگونه از آثار در حوزه گرافیک داشت، باز هم سئوالی است که پاسخ آن بر مبنای سطح موفقیت هر اثر گرافیکی قابل تشریح است.
در عکاسها، ما بر واقعیتی موجود از نگاه عکاس مینگریم؛ حتی در پیچیدهترین افکار او، به یک اثر ملموس واقعی رسیدهایم که مصداق طبیعی دارد. اما در تصویرسازی همه ما بر خیال تصویرساز مینگریم که میتواند مصداق بیرونی در عالم طبیعت نداشته باشد. اصولاً زمانی در یک اثر گرافیکی به سمت تصویرسازی میرویم که در صدد خلق و ایجاد فضایی خیالی، افسانهای، سمبلیک یا غیرمتعارف هستیم. از جمله این فضاها، میتوان به دنیای تخیلی کودکان، داستانهای علمی تخیلی یا پرداختن به فضاهای روحانی که ورای حجابهای مادی ما اتفاق میافتد، اشاره کرد که برای بیان این موضوعات الزاماً به جلوههای تصویری متفاوتی روی میآوریم.
عکاسی هیچگاه نمیتواند تخیلات ما را در مورد رؤیاها و ذهنیات درونی، صددرصد به تصویر بکشد ولی با تصویرسازی میتوانیم منویات درونی خود را مصور کنیم، یا حتی در دنیای مادی، برای رسوخ به عمق اشیاء و لایهبندی تصویری آنها میتوانیم از تصویرسازی کامپیوتری بهره بگیریم، این کار هرگز از دوربین عکاسی بر نمیآید زیرا با نرم افزارهای شبیه ساز میتوانیم نمونههایی تصویری با کیفیاتی بسیار عالی از مدلهای طبیعی تهیه کنیم.
امروزه با توجه به امکانات استودیویی و ترفندهای تصویری در محیط کامپیوتر، دیگر نه شکاری وجود دارد و نه شکارچی و نه حتی لحظهای که قابل شکارکردن باشد بلکه همه این عناوین و لحظات را میتوان در قالبی باورپذیر ایجاد نمود. درست مانند همان کاری که در هنرـ صنعت سینما و جلوههای ویژه آن صورت میپذیرد یا همان بلایی که بر سر صدای آوازه خوانهای پاپ توسط تحریرهای کامپیوتری (تیون) میآورند، هنر گرافیک نیز از این تحولات بدور نمانده و از هر شیوهای در قالب فعالیتهای تصویری برای بیان پیام نمایی خود بهره میگیرد.
یک تفاوت بنیادی بین تصاویر حاصل از عکاسی و تصاویر حاصل از هنر تصویرسازی وجود دارد و آن عبارت است از اینکه وقتی به تصاویر عکاسی مینگریم، بدلیل واقعیتنمایی بسیار زیادی که در این هنر وجود دارد ـ و مخاطبین چنین خواسته ای نیز از این هنر دارند ـ بیش از هر چیز به محتوای عکس نظر میافکنیم و جای عکاس و حضور او را در اثر عکاسی کمتر حس میکنیم. اما در مورد تصویرسازی چنین خصیصهای وجود ندارد بلکه با نظر افکندن بر هر اثر مصور که محصول هنرمند تصویرگر است حضور او و تفکر او به شدت حس میگردد.
برای تأئید این مطلب مثالی میزنیم. فرض کنید به تصویری از یک عقاب که توسط عکاس تهیه شده است مینگریم، تمام حواس خود را معطوف به زیبایی اندام عقاب و جزئیات پرهای او و فضایی که در آن قرار دارد معطوف میکنیم، در اصل، ابتدا به همه عوامل فوق توجه داریم و سپس به دنبال عکاس، در صورت لزوم میگردیم؛ اما همین عقاب اگر با روش تصویرسازی که به نوعی ارتباط با نقاشی دارد، تهیه شده باشد، نظر ما را به هنرنمایی تصویرگر بیشتر جلب میکند یعنی خود را به اثر هنری نزدیک میکنیم و حتی رد قلم تصویرگر یا تکنیک خاص او را نیز با دقت بررسی مینمائیم و از تبحر او در انجام این کار حیرت میکنیم. شاید برای داشتن اصل چنین اثری، مبلغ بسیار زیادی را باید پرداخت نمائیم. اما در مورد عکاسی چنین وضعیتی وجود ندارد.
در تصویرسازی، هنرمند، آینهای در برابر ذهنش میگذارد. و مایه اصلی فعالیت او تفکرات اوست. کشف هر پدیدهای در ذهن میتواند توسط تصویرگر به تصویر کشیده شود. اما در عکاسی برای بیان تفکرات خود به کشف مترادفهای طبیعی این بیان، در اطراف خود میپردازیم و در پی انطباق تمناهای بصری خود و طبیعت هستیم؛ لذا از هر پدیده طبیعی برای نمایش یکی از تفکرات خود بهره می گیریم. مثلاً از تصویر صحرای خشک و بی آب و علف، برای بیان یکی از تأملات خود استفاده میکنیم.
حتی گاهی برای بدست آوردن این مختصات، به مکاشفه در طبیعت میپردازیم. این دقیقاً همان کاری است که تصویرگر در لابلای ذهن خود به انجام میرساند.
همنشینی تصویر و نوشتار در اثر گرافیکی
شاید به جرأت بتوان گفت که هیچ عنصری به قدرت تصویر نمیتواند در اثر گرافیکی تأثیرگذار باشد. مثلاً نوشتار در اثر گرافیکی، در اصل محرکی برای قوه شنوایی است و به تعبیر اهل ادب، شنیدن کی بود مانند دیدن؛ لذا هر متن، در اثر گرافیکی خاطره شنوایی ما را تجدید میکند، مثل آن است که کسی در ضمیر ما، به جای ما آن متن را زمزمه میکند پس ما آن را میشنویم اگر چه این شنیدن با ابزار چشم صورت می پذیرد و این تجربهای بسیار جالب است که گاهی اعضایی مثل چشم و گوش برای دریافت پیام، جای خود را با یکدیگر عوض میکنند.
دیده شود حال من ار چشم شود گوش شما (مولانا)
حتی زمانی که ما در حال خواندن داستان هستیم، زمزمه درونی یا بیرونی ما نهایتاً مولّد تصویری ذهنی در خیال ماست. ما میتوانیم از انتزاعیترین متون، مثل یک متن ریاضی نیز، برداشتی تصویری داشته باشیم. در مقابل تصویر در اثر گرافیکی محرکی برای قوه بینایی به جهت هرچه باورپذیرتر کردن موضوع است، یعنی پیام گرافیکی به انضمام تصویر، برای مخاطب باورپذیرتر است. اینکه کدامیک از موارد فوق صراحت بیشتری در انتقال پیام گرافیکی دارند، باید اذعان کرد که نوشتار اصولاً به جهت ساختار مستقیم و بیحاشیهای که دارد، پیام گرافیکی را صریحتر منتقل میکند؛ اما این صراحت دلیل بر پذیرش پیام نیست بلکه صرفاً نوعی پیامرسانی است که یکی از وظایف هنر گرافیک است. اما بوسیله تصویر میتوان مخاطب را مورد تأثیر قرار داد. طراحان گرافیک با استفاده مناسب از تصاویر در آثار خود، دلایل کافی و قانع کننده ای از پیام گرافیکی را به بیننده عرضه میکنند. همه ما زمانی حادثه سونامی را از صمیم قلب به عنوان یک حادثه تأسف بار پذیرفتیم که اولین تصاویر این بلای طبیعی را مشاهده کردیم. اصولاً تصویر در اثر گرافیکی نوعی شاهد مثال است و تأکیدی جدی برخود و عناصر دیگر، اکنون سئوال مورد نظر این است که چه وقت سمت و سوی طراحی، میل به آثاری نوشتاری داشته و چه وقت لزوم بکارگیری تصویر در اثر گرافیکی منطقیتر مینماید؟
1- در گروهی از آثار گرافیکی، تصاویر به عنوان تأکیداتی بر متن بهکار میروند و هدف اصلی آنها توصیف واضحتری از متن است. این مشخصه از کاربرد تصاویر در آثار گرافیکی، همخوانی بسیار زیادی با مجموعهای از هنر کتابآرایی سنتی در دورههای مختلف تاریخی دارد. تصویرسازی در این گروه از آثار سنتی، کوششی در جهت تزئین و تفهم متن است. امروزه با توجه به تغییراتی که از لحاظ اطلاعات و تکنولوژی در جامعه فراروی ما پیش آمده، یک جایگزینی عظیم بین مکانت و کاربرد تصویر و نوشتار صورت پذیرفته است. در این جایگزینی، تصاویر به عنوان عنصر اصلی در فضای گرافیکی بکار میروند و نوشتار خصوصیتی تکمیلی در راستای تفسیر بیانی تصاویر دارند.
واضح است که برای فهم کلی یک مطلب نیازی به توضیح نوشتاری آن نیست بلکه با نمایش تصاویر میتوان تا حد زیادی موضوعیت هر پیام را تشریح کرد. اکنون کلمات و نوشتار انضماماتی مؤثر بر این تصاویر هستند، زیرا کلماتی که در این فضا استفاده میشوند، توضیحاتی در جهت محدود کردن حوزه پیامرسانی تصاویر میباشند.
ایجاد نوشتار و شعارهای تبلیغاتی و تفکر نهفته در بطن پیامهای نوشتاری در کنار تصاویر و جایگزینی نوشتار در فضاهای خالی تصویر و پرهیز از پرچانگی در آثار گرافیکی، حاکی از حکومت تصاویر در جامعه جدید و در حاشیه قرار گرفتن نوشتار است. اما این حاشیه نشینی تنها در حوزه تعادل بصری صورت میپذیرد در صورتی که به هیچ وجه نمیتوان نقش هدایتگری نوشتار را در بارگذاری مفاهیم بر تصاویر، نادیده گرفت.
گاهی در بعضی از آثار گرافیکی، تعادل مناسبی بین نوشتار و تصویر به چشم میخورد یعنی لزوم کاربرد تصویر در کنار نوشتار و بالعکس، کاملاً ملموس است. این دو عنصر بیانی طوری به یکدیگر زنجیر شدهاند که با حذف یکی، دیگری از حیض انتفاع ساقط میگردد. از جمله این آثار میتوان به پوسترهای تبلیغ فیلمهای سینمایی اشاره کرد. تصور کنید تعدادی از هنرپیشگان سینما در ترکیبی گرافیکی در کنار همدیگر چیده شدهاند و هیچ نشانی از نام فیلم به چشم نمیخورد یا بالعکس پوستری را در نظر بگیرید که دورن آن فقط کلمه گاو نوشته شده است.
2- در گروه دیگری از آثار گرافیکی، الزام بکارگیری نوشتار نسبت به تصویر اولویت بیشتری دارد. از جمله این آثار میتوان به طراحی جلد کتاب اشاره کرد که در مصورترین حالت نیز، بدون به کارگیری نوشتار نمیتوان به موضوع اصلی کتاب پی برد. اما حتی با حذف کلی تصاویر از جلد کتاب و اکتفا کردن به عنوان اصلی کتاب، که بهصورت نوشتار مشخص شده است میتوان به موضوع اصلی کتاب دست یافت. اصولاً به همین جهت است که عنوان نویسی بر روی جلد کتابها یکی از اصلیترین دغدغههای طراحان گرافیک است که مقالهای مجزا به آن پرداختهایم.
3- گروه دیگری از آثار گرافیکی هستند که در آنها، تصویر بر متن پیشی میگیرد و نوشتار به تبع تصویر هویت مییابد یعنی اگر نوشتار را نیز از اثر گرافیکی حذف کنیم باز هم تصویر پیام خود را کاملاً و بدون نقص انتقال میدهد. از جمله این آثار میتوان به مجموعه آثار گرافیکی هشت سال دفاع مقدس اشاره کرد که غنای مفهوم چنان پشتوانهای برای بیان تصویری ایجاد نموده که حتی در سادهترین نوع این آثار هزاران کلام ناگفته و نانوشته به گوش میرسد. شاید گفتهها و شنیدهها در مورد این قبیل از آثار، بیش از آنکه با نوشتار مأنوس باشند در جان تصاویر گنجیدهاند.
هدایتگری تصویر در آثار گرافیکی
اکنون به نقش هدایتگری تصویر در اثر گرافیکی میپردازیم. این خصوصیت بیش از هر چیز در صورت ظاهری اثر، شامل بر فرم و رنگ تجلی پیدا میکند.
تصویر، هدایت چند سویه طراحی گرافیک را به عهده دارد. این هدایتگری آنقدر ملموس است که به راحتی میتوان عنصر غیر هماهنگ را در همنشینی با تصویر در اثر گرافیکی تشخیص داد.
تقریباً میتوان گفت که اکثر تصاویر دارای فرمی منحصر به فرد هستند. یعنی میتوان هندسه پنهان و آشکار درون آنها را بررسی و تشخیص داد. این فرم به واسطه روابط بصری و کیفیات حاصل از این روابط در تصویر ایجاد میگردد. اینکه چگونه خالق این تصویر به چنین روابطی رسیده است خود بحثی است مجزا، اما موضوع اصلی ما تأثیرپذیری بصری طراح گرافیک از محتوای فرمی و رنگی یک تصویر است که دقیقاً در راستای اهداف کمالگرایی هنرهای تجسمی صورت میپذیرد. این مسئله حاکی از شناخت نوعی هماهنگی بین محیط عکس و انضماماتی است که از طرف طراح گرافیک در یک ترکیب واحد به آن افزوده میگردد.
اصولاً فضای حاکم بر یک تصویر (Ambience) یا بصورت استدودیویی و یا بصورت طبیعی ایجاد میگردد. این فضا خود از لحاظ فرم و رنگ دارای مشخصاتی است که اگر قرار باشد از این تصویر در یک اثر گرافیکی استفاده شود، نمیتوان به راحتی از کنار آن عبور کرد و آنرا نادیده گرفت. اکثر آثاری که تصویر در آنها نقش اصلی را ایفا میکند، از این قاعده مستثنی نیستند. یعنی طراح گرافیک با شناخت فضای حاکم بر تصویر (Ambience) است که به انتخاب رنگ، شکل، سایز نوشتار و نوع چینش عناصر گرافیکی دیگر میپردازد. به عبارت دیگر طراح گرافیک ابتدا خود را در فضای تصویر حس میکند، یعنی هر عنصر دیگری که قرار است در همنشینی با این تصویر مورد استفاده قرار بگیرد میبایست تحت نفوذ نورها و سایههایی باشد که تصویر ما را در آن محیط تحت تأثیر قرار دادهاند. خطوط افقی، عمودی و اریب در تصویر، دقیقاً راهنمایانی برای گریدبندی و گایدگذاری اثر گرافیکی، هستند.
ایجاد تباین فرمی و رنگی برای تشدید جذابیت در یک اثر گرافیکی امری بدیهی است، اما نباید فراموش شود که همین تباین باید تحت تأثیر محیط تصویر ایجاد شود. بررسی زاویه نورپردازی، نوع رنگ، زاویه برداشت دوربین، نقطه وضوح تصویر و یا منطقه تأکید در ترکیببندی تصویر، از جمله مواردی است که باید توسط طراح گرافیک مورد نظر قرار بگیرد. اگرچه ادامه فعالیت تولید تصاویر گرافیکی شامل بر عکاسی گرافیکی و تصویرسازی در محیط دیگری مثل کامپیوتر، صورت میپذیرد، اما به واقع این امتداد میبایست دقیقاً با در نظر گرفتن همان قواعدی که در محیط عکاسی یا تصویرسازی مورد نظر بوده است، صورت پذیرد؛ زیرا تنها، فضای تولید اثر گرافیکی تغییر کرده است، اما قواعد و روایت پیام، همچنان به قوت خود باقی هستند.
مثلاً در یک تصویر با زمینه سرمهای و نورپردازی زردرنگ، بهتر است برای طراحی بقیه عناصری که در تکمیل گرافیکی این تصویر مورد استفاده قرار میگیرند نیز از این شرایط بهره گرفت و خود را دوباره در آن محیط احساس کرد. این نوع نگاه باعث ایجاد اثری هماهنگ، مستحکم و مرتبط در محیط فعالیتهای گرافیکی میگردد.
پس امتداد وضعیت و خصوصیت محیط خلق تصویر- عکاسی یا تصویرسازی- در آتلیه طراحی گرافیک از جمله عواملی است که میتواند در زیباسازی و تکمیل یک اثر گرافیکی موثر باشد. این دقیقاً بدان معناست که اگر میتوانستیم برای طراحی یک پوستر، همه عوامل و عناصر مورد نیاز در طراحی پوستر را در یک محیط جمع کرده و از آنها یک تصویر تهیه کنیم، دیگر نیازی به ادامه کار گرافیکی در محیط دیگر نبود، الا مسائل آماده سازی فنی برای چاپ که امری بدیهی است.
یکی از شیوههای نقد چنین آثاری که تصویر به عنوان عنصر اصلی در اثر گرافیکی مورد استفاده قرار میگیرد، همین مطلب است، یعنی بررسی اینکه آیا طراح گرافیک با مطالعه کلیه عواملی که در خلق تصویر موثر بوده است، به ادامه طراحی پرداخته، یا اینکه با نادیده گرفتن آنها، به طرحی چند تکه و ناهماهنگ، رسیده است. در اینجا قصد کارشناسی آثار گرافیکی را نداریم، بلکه تأکیدی است بر نقش اصلی طراح گرافیک در سامانبخشی به یک اثر گرافیکی، زیرا تنها کسی که روال منطقی یک اثر را تا انتها در ذهن میپروراند، خود اوست.
تصویر یعنی گزینش نگاه هنرمند از یک واقعه ذهنی یا عینی که آن را از حرکت بازداشته و سکون را در آن تداوم بخشید، زیرا این سکون آنقدر اهمیت دارد که میبایست خصوصیتی مداوم بیابد. تصویر جزو لاینفک عکاسی، سینما و نقاشی است اما جزو لاینفک گرافیک نیست. ما در طراحی گرافیک از تصویر به عنوان یکی از اصلیترین عناصر بصری استفاه میکنیم همانطور که از دیگر عوامل نیز بهره میگیریم، اما حیقیت این است که گرافیک بدون تصویر نیز هویت مستقل دارد. این در صورتی است که تصویر را به عنوان عنصر عکس یا تصویرسازی به حساب بیاوریم. یک تصویر مناسب باید از لحاظ خیلی از موارد به قوام رسیده باشد تا بتواند بهعنوان یک عنصر مفید و مؤثر در طراحی گرافیک به کارگرفته شود. شاید هر تصویری این خصوصیت را نداشته باشد. لذا هنر گرافیک این ادعا را دارد که بهترین آثار تصویری همیشه در دام طراحی گرافیک قراردارند و از همین به دام افتادن است که خاصیت اثر هنری آنها افزایش مییابد. به عبارت واضحتر اینگونه تصاویر در مرحله اول، با ذهنیت عکاسی و تصویر سازی به ثمر رسیدهاند و در مرحله دوم بهواسطهی علم گرافیک، گوهر وجودی این تصاویر شناخته شده و عرضه میگردد؛ به همین دلیل در دو مرحله فوق، شایسته گزینش شدهاند.
اگر تصویری به واسطه قرارگرفتن در محیط گرافیکی، کیفیات بصری خود را از دست بدهد، قطعاً آن محیط، محیط علمی گرافیک نیست، بلکه محیط تخریب اثر هنری است. ما اصطلاح تصاویر گرافیکی را زیاد شنیدهایم، اصولاً چه تفاوتی را میتوان بین تصاویر گرافیکی و تصاویر غیر گرافیکی، تشخیص داد. آیا اصلاً چنین تفاوتی وجود دارد. انضمام اصطلاح گرافیکی برکلماتی مثل تصویر گرافیکی، نوشتار گرافیکی، پیام گرافیکی، طراحی گرافیکی و غیره آیا دلیل بر نوعی تفاوت است یاخیر؟ اصولاً هیچ تصویری نمیتواند به تنهایی اثر گرافیکی باشد، مگر آنکه از ذهن طراح گرافیک عبور کرده باشد. این مسیر ذهنی از تأیید صرف و بدون تغییر و تبدیل تا تعیین کادر و هزاران ترفند گرافیکی دیگر امکان پذیر است.
تصویر نوعی کنش دیداری (visual act) است که وقتی به منصه ظهور میرسد، معرف مستقیم خودش است و نیازی به تعریف ندارد. اما در گرافیک، همانطور که گذشت، ما تنها با کنش دیداری تصاویر سرو کار نداریم بلکه آنها را با عوامل دیگر به عرصه بیان بصری نزدیک میکنیم. شاید بهترین مثال برای کنش دیداری، اشاره به محصول دوربین عکاسی است که گاهی در مجموعهای وزین به صورت کتب عکاسی که آلبومی زیبا از آثار یک یا چندین نوع از کهکشان میباشد، عرضه میشود. این محصولات در هر مقطعی میتوانند نظر بینندگان خود را جلب کنند و فارغ از هر شعار تبلیغاتی به فروش برسند زیرا متولی مشخصی، از ابتدا سفارش تولید این تصاویر را نداده است یا به عبارتی به هیچ گروه و فرقهای تعلق ندارد. اما محصول گرافیکی هدفمند است، حتی عکاسی گرافیکی نیز هدف مشخصی را دنبال میکند، منظور از این هدف، صرفاً هدف زیباشناسانه نیست بلکه هدفی تجاری یا فرهنگی است که دقیقاً قابل ترسیم است و زمانمند، به عبارتی اگر در جای خود مصرف نشود، باطل میگردد.
کانالهای تهیه عکس
الف- طراحی عکس بر مبنای پیام گرافیکی
گاهی تصاویر از مجرایی کاملاً علمی و هنری به دست طراح گرافیک میرسند؛ در این گروه از تصاویر، عموماً با ساختاری مستحکم از لحاظ نورپردازی، فرم، رنگ و فضا روبرو هستیم. این تصاویر علاوه بر قوام یافتگی در موارد فوق، محتوی مفهومی واضح از آنچه مورد نظر طراح گرافیک است نیز میباشند، یعنی همه گزینشهای عکاس، بر مبنای سفارش صورت پذیرفته است. در بیشتر موارد ترکیببندی این نوع از تصاویر، با هماهنگی طراح گرافیک صورت میپذیرد. طراحان گرافیک در این موارد، درخواست نهایی خود را از عکاسان به صورت اسکیس خطی مطرح مینمایند که حتی زاویه نگاه دوربین را نیز مشخص نموده است. این گروه از تصاویر با هزینهای بالا تهیه میشود. اما محصول نهایی تا حد بسیار زیادی از مسیر طراحی را طی نموده است. این تصاویر عموماً تصاویری هستند که زمینه یک کارگرافیکی از آنها پرشده است. با طراحی اولیه عکس توسط طراح گرافیک، بیش از نیمی از مسیر شکلگیری یک اثر گرافیکی به اتمام رسیده است.
عکاسان حرفهای به دلیل برخورداری از تکنیک بالا در ایجاد تصاویر خاص، معمولاً از پذیرش فرآمین طراحان گرافیک، تا حدی سرباز میزنند و دائماً در حال توجیه نوع نگاه و چینش خود هستند، اما نباید مرعوب برخود آنها شد، بلکه باید با حوصله و صبر با آنها به نوعی تفاهم رسید و ضمن رعایت حقوق حرفهای آنها، زیرکانه مسیر حرکت آنها را به سمت خواست نهایی که همان هدف پیام گرافیکی است، تغییر داد.
ب: خرید تصاویر آرشیوی از آژانس های عکاسی
در این شیوه، قدرت تشخیص طراح گرافیک از همخوانی یک تصویر و موضوع مورد نظر او از عوامل اصلی پیشرفت کاراست.
اما فراموش نکنیم به هر جهت هیچکدام از آن تصاویر دقیقاً برمبنای سفارش ما تولید نشدهاند بلکه تا حدی با پیام گرافیکی مورد نظر ما همخوانی دارند.
ج- سفارش موضوعات مختلف جهت تصویرسازی
معمولاً در این گروه از تصاویر، ما ابتدا به نوع تکنیک تصویرسازی هر هنرمند توجه داریم؛ سپس با در نظر گرفتن موضوع کار و سلیقه خودمان یکی از انواع این تکنیکها را پذیرفته و برای پیام گرافیکی خود، از محضر استادان تصویر ساز بهره میگیریم.
(س. م. موسوی )