توضیحات
لوگو، برندینگ و همسانسازی
هویت سازمانی چیست؟ همانطور که ما دارای هویت و نام و شناسنامه هستیم، هر پدیدهای در جهان ما نیز میبایست دارای یک هویت و شناسنامه برای معرفی خود به دیگران باشد. حتی پدیدههایی که ما آنها را به صورت حقیقی و به صورت مجازی خلق میکنیم، باید دارای شناسنامه باشند. طراحی گرافیک، یکی از رشتههای هنرهای تجسمی است که ما را در هویتبخشی بصری به پدیدهها کمک میکند. متخصصین این رشته، با توجه به سواد بصری بالای خود و خلاقیتهایی که از طریق نبوغ و تحصیلات به دست آوردهاند، این قابلیت را دارند که برای هر پدیدهای در اطراف ما، اقدام به خلق یک جلوه بصری نمایند، یعنی با ترجمه بصری یک شیء محسوس، یا مفهومی غیر محسوس، آن را برای ما و جهان ما از دیگر پدیدهها متمایز سازند و شناسنامهای برای آن تهیه کنند که در حد امکان، در هر زبانی قابل درک و فهم باشد. یکی از مهمترین فعالیتهای طراحان گرافیک سامانبخشی به هویت سازمانی شرکتها و مجموعههای اقتصادی و … است، که با ایجاد هماهنگی در نظام بصری نمادهای درونی و بیرونی هر سازمان و هماهنگی در ساختار معرفی تجسمی آنها، آن سازمان را متمایز میکنند و برای آن یک هویت سازمانی خاص که شناسنامه معرفی آن شرکت یا سازمان است تعریف میکنند. این هویت سازمانی، تا زمانی که این شرکت، موسسه یا سازمان، در حال فعالیت است، روز به روز توسعه تبلیغاتی یافته و به عنوان یادمانی در ذهن و چشم مخاطبین قرار میگیرد. اگر این هویت بصری درست طراحی شده باشد، هرگز با گذشت زمان، پیر و کهنه نمیشود، بلکه نسل اندر نسل، افراد میتوانند از این نام و نشانی که به جلوهای بصری مزین شده است در کسب و کار خود استفاده کنند، پس باید این موضوع را جدی بگیریم و در شروع هر فعالیتی با مشاورهی طراحان گرافیک، هویت سازمانی مجموعه خود را سامانبخشی کنیم. ما در موسسه پریمان همه تجربه خود را به کار گرفتهایم تا با جدیدترین متدهای روز جهان در حوزهی طراحی گرافیک، ایدههای شما را ترجمه بصری کنیم و در این مسیر در تمام مدیومهای گرافیکی مورد استفاده شما، مثل طراحی سایت اینترنتی، سربرگ و اوراق اداری، تبلیغات محیطی، هدایای تبلیغاتی، طراحی شعار، تگلاین و اسلوگانها از اصول حاکم بر شیوه هماهنگی بصری استفاده نماییم.
اشکال، ترجمهی بصری ما از تخیلات، عقاید، تصورات و طبیعت اطرافمان هستند. انسان در فضایی سه بعدی زندگی میکند. این فضا توسط فرمهای متفاوت، خلق شده است. ما با فرمها، زندگی میکنیم و بطور ملموس از آنها استفاده میکنیم. ترجمهی تصویری، ما را از فضای سه بعدی حجمستان به فضای دو بعدی سطحستان منتقل میکند. نگاه دو بعدی قواعدی دارد که علی رغم اینکه ساده به نظر میرسد، اما بسیار پیچیده است. فرمها در این برگردان، یکی از ابعاد خود را از دست داده و دو بعدی میشوند؛ ولی در ازای آن، قابلیتهای دیگری از جمله هویت تصویری (شناسهی بصری) را بدست میآورند. همین شناسهی بصری است که اشکال را در ذهن زمان ماندگار میکند. شکلِ خلاصه شدهی یک نامه، نمونهی مناسبی از معرفی هویت بصری یک نامه است که سالیان درازی است، الگوی بصری مفاهیم نامه و نامهنگاری در هنرهای تجسمی را به خود اختصاص داده است. اینکه چگونه با شکلآفرینی میتوان به این هویت بصری در اشکال رسید، موضوع اصلی هنر گرافیک است.
نمونه های طراحی و همسانسازی رنگ و طرح در نشان شرکت مخابرات ایران
Co Branding چیست؟
وقتی در یک مدیوم تبلیغاتی، تعدادی از برندها بهصورت مشترک اقدام به تولید یک محصول و یا ارایهی یک خدمات را مینمایند، معمولا نشان تبلیغاتی آنها باید به صورت مشترک در آن مدیوم تبلیغاتی درج شود، به همین دلیل برای جلوگیری از اینکه یک نشان نسبت به نشانهای دیگر، بزرگتر و یا بهتر دیده شود، طراحان گرافیک، یک تعادل بصری را از لحاظ اندازه و محل قرارگیری نشانها در کنار یکدیگر، پیشنهاد میکنند.
برندسازی مشترک یک استراتژی بازاریابی است که شامل اتحاد استراتژیک چند نام تجاری است که به طور مشترک در یک محصول یا خدمات استفاده میشود. برندسازی مشترک ، ترتیبی است که یک محصول یا خدمات واحد را با بیش از یک نام تجاری مرتبط میکند یا در غیر این صورت، کالایی را با شخص دیگری غیر از تولید کننده اصلی مرتبط میکند. در چنین شرایطی باید یک رابطه مناسب میان فرم نشانها و لوگوتایپها ایجاد کنیم. برای مثال به جایگیری نشان شرکت مخابرات در کنار چند نشان دیگر دقت کنید.
طراحان گرافیک، چگونه شکلها را خلق میکنند و به آنها هویت میبخشند؟
ایدههای تصویری طراحان گرافیک، ترجمان بصری مفاهیمی هستند که بخش قابل توجهی از آنها، به آسانی در خدمت تصویر قرار نمیگیرند و به سختی این پوشش بصری را بر تن میکنند. حتی در محدودهای از موضوعات، اساساً تصور تصویری و مناسبات بصری هیچ جایگاهی ندارد. هر چقدر مفاهیم پیچیده و لایهدارتر باشند، ترجمه تصویری آنها نیز به مراتب دشوارتر است. هر فرهنگی برای آسانسازی این برگردان، علاوه بر استفاده از ادبیات تصویری بینالمللی و نشانهشناسی زبانهای سمبلیک، در مرحله اول، دست به دامان عناصر بصری قوام یافته و معرفه در فرهنگ خود میشود، تا بتواند به واسطهی این عناصر، لااقل با الفبای بیانی خویش، به ترجمه پرداخته و ناگزیر از بهکارگیری سمبلهای تصویری در زبانهای بصری فرهنگهای دیگر نباشد. بارها و بارها برای ما چنین پیش آمده است که پیامی تصویری را که در فرهنگی متفاوت تولید شده است، دوباره ترجمهی بصری میکنیم، یعنی با ادبیات هنری فرهنگ خودمان، روایت جدیدی از آن پیام را به تصویر میکشیم. این ترجمهی مضاعف به دو دلیل رخ میدهد، اول اینکه سمبلها، نشانهها، عناصر تصویری و مضمونهای نوشتاری در ترجمهی بصری اول، مابهازاء و معادلی، در فرهنگ ما ندارند و میبایست برای گروه مخاطبین جدید، بازسازی شوند. دلیل دوم غیر قابل توزیع بودن این پیامهای تصویری است که به دلیل استفاده از المانهای غیر فرهنگی و ضد اخلاقی ـ از جمله تصاویر مستهجن و غیر شرعی ـ در فرهنگ ملی و مذهبی ما هیچ جایگاهی ندارند. برای مثال می توان از پیامهای گرافیکی در زمینهی مبارزه با بیماری ایدز نام برد که حتی با توجه به موقعیت انسان دوستی این پیامها، بازهم تعداد بسیار زیادی از آنها در فرهنگ ما، قابل توزیع و تکثیر نیستند.
شکل (shape)
شکل در حوزهی هنر، برداشتی بصری و دو بعدی از پدیدههای ملموس جهان مادی و غیرملموس مفاهیم معنوی است که توسط خط، محدودهای از رنگ، تضاد بافتها و یا ترکیبی از اینها ایجاد میشوند.
شکل قواعد اولیه اش را از مُشَکَّل میگیرد؛ حال مُشَکَّل میتواند خصوصیتی مادی داشته، یا انگارهای ذهنی و معنوی باشد. شکل هیئتی است که از احاطهی یک یا چند حد بوجود میآید. گاهی این حدود تعیین کنندهی اشکالی معین و مشخص مثل مربع، مثلث و دایره، هستند که به آنها اشکال هندسی (Geometric) میگویند و گاهی با خطوط انداموار ترسیم میگردند که به آنها شکلهای اورگانیک (Organic) میگویند.
اشکال هندسی (Geometric Shape)
شکلهای راست خط بیشتر هویتی هندسی و ریاضی دارند؛ یعنی صبغهی هنری آنها کمتر است؛ لذا این سؤال نادرستی است که بگوئیم مربع از لحاظ شکلی زیباتر است یا مثلث؛ اما میتوانیم در باب کیفیت بصری این اشکال، شامل بر ایستایی، تحرک، تعادل و غیره، بحث کنیم. از طرفی هیچ رقابتی برای ترسیم بهتر این اشکال، صورت نمی-گیرد، مربع یا مثلث، همیشه همینگونه بوده اند و هیچ احساس برتری نمیتواند مثلاً مربع را با پنج زاویه نمایش بدهد. تنها رعایت اصول هندسی شامل بر ترسیم دقیق اضلاع و زوایا، موجب ایجاد این شکل میگردد. به واقع، بهترین شکلِ مربع، خود مربع است و هیچ دخل و تصرفی در آن موجب زیبایی یا برتری، نمیگردد. به عبارتی ساده شدهی شکل مربع، مثلث و دایره، همان مربع، مثلث و دایره هستند.
اشکال هندسی در آثار گرافیکی، خصوصیتی نظم آفرین دارند، این نظم ناشی از قواعدی است که باعث انتظام در خود این اشکال شده است.
اشکال هندسی خصوصیتی عام دارند و معمولاً در اکثر آثار گرافیکی از آنها استفاده میشود. مربع، مستطیل، دایره، بیضی و مثلث از اشکالی هستند که بی بهانه ـ در مواردی که تأکیدی بر آنها نباشد ـ در آثار گرافیکی مورد استفاده قرار میگیرند. اگر حوصلهی مطالعهی تعدادی از آثار گرافیکی را داشته باشیم، در خواهیم یافت که این اشکال، اصولاً به عنوان دستمایههای اثر طراحی، توسط طراحان، به کار گرفته میشوند. اگر از یک اثر گرافیکی که بنابر قواعد اصول گرافیک، متشکل از تصویر، نوشتار و اشکال باشد، نوشتار و تصاویر مشخص را حذف کنیم، آنچه باقی خواهد ماند، اشکالی است که با خطوط و رنگهای متفاوت، سطح اثر گرافیکی را پرکردهاند. برای تجسم بهتر این مطلب، حروف، اعداد، نقوش و تصاویر یک اسکناس دو هزار تومانی را حذف کنید، آنچه باقی خواهد ماند، تنها مرزبندی هایی است که توسط اشکال هندسی، شامل بر خطوط، نقاط و سطوح رنگی، ایجاد شده است. گاهی این اشکال، پس از حذف لایههایی که گذشت، در روابطی بسیار نابجا و غیر هماهنگ در اثر گرافیکی به کار رفتهاند و گاهی مدیریت طراحی و ایجاد فرمتی متفکرانه از میان آنها به چشم میخورد. این مطلب بستگی به سطح شناخت طراحان از ساختار، در آثار گرافیکی دارد. بعضاً حتی ترتیب زمانی چینش عناصر گرافیکی نیز در یک اثر، قابل تشخیص است و هندسه در این آثار نقش مهمی دارد. همانطور که در برخی از آثار، در هم ریختگی بصری نشان از عدم کاربرد صحیح نظام هندسی میباشد.
نکتهای که در اینجا لازم الذکر است اینکه، اگر در این مقام، اشکال هندسی را به عنوان یکی از مصالح طراحی گرافیک برشماریم، سادهترین انتظاری که از به کارگیری آنها در یک اثر گرافیکی میرود، این است که به اهداف و حدود خودشان پایبند باشند. از جملهی این اهداف که میبایست توسط طراح مورد نظر قرار گیرند، عبارت است از:
الف ـ کمک به سامانهبندی سطح اثر گرافیکی با استفاده از انرژی نهفته در نظم آفرینی اشکال هندسی
ب ـ ایجاد رابطه و هماهنگی بین دیگر مصالح طراحی گرافیک توسط آزادی حرکت این اشکال در سطوح و لایههای مجازی
بنابراین، اشکال هندسی در آثار گرافیکی، بیش از اینکه خصوصیت مفهومی داشته باشند، الگوهایی ساختاری هستند. پس نمی توان از آنها به تنهایی، انتظار مفهوم آفرینی و هویت سازی فرهنگی در یک اثر گرافیکی را داشت. البته ناگفته نماند که این خصوصیت تا زمانی به کار میآید که از اشکال هندسی، برای تهیهی نقوش، استفاده نشده باشد؛ زیرا همین اشکال چنانکه در راستای تولید نقش مورد استفاده قرار بگیرند، مفاهیمی بیش از خصوصیت تجرد خویش را به نمایش خواهند گذاشت و از غنایی به مراتب فراتر از دورهی انفراد، برخوردار خواهند شد؛ زیرا نقش را میتوان مرحلهی کمال یافتهتری از اشکال دانست. کمالیافته به این معنا که طرحی ترکیبی است و اصولاً در این ترکیب، اَشکال، نقش اصلی را به عهده دارند. قدر مسلم اینکه برای طراحی نقوش، ناگزیر از بهکارگیری اشکال هستیم. اشکال با شیوههایی همچون، قرینهسازی، انعکاس، انتقال و دوران که از روشهای تکثیر در هنرهای تجسمی به حساب میآیند، در فضایی کاملاً قابل تعریف، تولید کنندهی هویت تصویری دیگری، غیر از حالت انفرادی خود هستند. این استحاله باعث میشود که اشکال از مس وجودی خویش دست شسته و در ترکیب جدیدی به کیمیای نقش مزین گردند. این دگردیسی بصری (transfiguration) که از آن تحت عنوان «نقش»، یاد کردیم، عبارت است از چینش آگاهانهی اشکال در راستای فرهنگ بصری هر اجتماع که میتواند پاسخی مناسب به ذائقهی زیباخواهی و مفهوم سازی در آن فرهنگ باشد.
نقوش در بطن خود خصوصیتی تزئینی (Decorative) دارند؛ اما تزئین صرف، تنها هدف آنها نیست، بلکه به مدد پشتوانههای فرهنگی، عرضه کنندهی مفاهیمی نیز هستند. مثلاً در تجزیه و تحلیل نقوش در هنر اسلامی ـ که بحث بسیار جامعی است ـ می توان به مجموعهای از مفاهیم نهفته در این نقوش دست یافت. این موضوع در طراحی گرافیک نیز صادق است، یعنی گاهی نقوش، خصوصیتی صرفاً تزئینی دارند و گاهی خصوصیت آنها هم تزئینی و هم مفهومی است.
طراحی و تولید نقوش در آثار گرافیکی، متناسب با کاربرد صحیح آنها، یکی از راهکارهای آذین گری (Ornamentation) و فضاسازی تزئینی است. این شیوه از کاربرد نقوش در طراحی، در مواردی باعث آفرینش آثاری صمیمی و غیر دستوری (Non order) در حوزهی فعالیتهای فرهنگی میشود.
اشکال ارگانیک (Organic shape)
اما در مورد اشکال اُرگانیک که اصولاً برداشتی شکلی از واقعیتهای اطراف ما هستند، وضعیت متفاوت است. در این مقام، اشکال به عنوان برداشتی از فرم (form) مورد نظر هستند و با مفهوم شکلهای آزاد (free shape) قرابت بیشتری دارند. به عنوان مثال فرم یک اسب میتواند در برداشتهای متفاوتی، از زوایای مختلف به صورت شکل ترسیم شود. در این صورت، مواردی از جمله، نقش احساس هنرمند در ترسیم زاویه مورد نظر از فرم سه بعدی، ترسیم واقعگرایانه، انتزاعی و سمبلیک از چنین شکلی، به شدت در تعبیر و تفسیر ما، از این اشکال به کار میآید. بخش زیادی از شکلهای اُرگانیک چنین خصوصیتی هستند؛ یعنی منظری از فرم سه بعدی که توسط هنرمند گزینش شده است را بر ما مینمایانند. اکنون فاکتور زیبایی به عنوان یکی از ارکان مهم ارزیابی این اشکال و فاکتور محتوایی مفهوم و فاکتورهای دیگری که بر مبنای آن قواعد هنرهای تجسمی شکل پذیرفته است، میتوانند از جمله معیارهای سنجش هنری ما باشند. در اینجا میبایست به وجه اختلاف بین شکل و فرم در هنرهای تجسمی، اشارهای داشته باشیم.
«به طور کلی همهی چیزهایی که دیده می شوند فرم دارند. فرم یعنی هر چیزی که دیده شود؛ شکل، اندازه، رنگ و بافت داشته باشد، فضا را اشغال کند و جهتی را نشان دهد. فرم واقعی، قابل تشخیص و فرم انتزاعی، غیر قابل تشخیص است. برای انتقال مفهوم یا پیامی خلق میشود یا صرفاً تزئینی است؛ فرم، ساده یا پیچیده، هماهنگ یا ناهماهنگ است… دو واژه شکل و فرم اغلب به صورت مترادف با هم استفاده میشوند، اما معنی آنها یکی نیست. شکل محدودهای است که به آسانی با رسم خط به دور آن، مشخص میشود. شکلی که حجم و ضخامت داشته باشد و بتوان نماهای مختلف آن را نشان داد، فرم (form) است. فرم تا اندازهای حجم و عمق را، یعنی خصوصیت ویژهای که تصاویر سه بعدی را تداعی میکنند، نشان میدهد؛ در صورتی که شکل، تصویر فرم از زوایا و فواصل خاص است. بنابراین فرم میتواند، شکلهای زیادی داشته باشد.»
اشکال اورگانیک زبان تخصصی تری برای بیان مفاهیم دارند. یعنی نمیتوان بیدلیل از آنها در یک اثر گرافیکی، استفاده کرد؛ حتی در مواردی که تنها خصوصیت تزئینی آنها مورد نظر است نیز، به ندرت بیبهانه به کارگرفته میشوند. حضورشان حتماً هدف خاصی را دنبال میکند و این برگرفته از خصوصیت سازمندی (Organicity) در آنهاست.
از جمله شکلهایی که در این نوشتار، در مسیر ترجمهی بصری، مورد نظر بودهاند، بیشتر اشاره به شکلهای اورگانیک دارد. یعنی شکلهایی که میتوانند، اهداف بیانی ما را بهتر دنبال کنند؛ نه مثل اشکال هندسی ـ مربع، دایره، مثلث و غیره ـ که محدودهی مفاهیم آنها، خیلی گسترده و عام است.
چکیده نگاری در اشکال
وقتی از شکل (ریخت) صحبت میکنیم، به هیچ وجه به خصوصیت سهبعدی و دیگر عواملی که موجب تزئین و آرایش عناصر بصری میشوند، توجه نداریم و اصولاً آنها را نادیده میگیریم؛ این مطلب یکی از اصول ترسیم اشکال در هنرهای تصویری، خصوصاً گرافیک است. هر قسمتی از شکل، تنها و فقط باید به خاطر تکمیل آن شکل ترسیم شده باشد و چنانچه از آن حذف شود، شکل اولیه به شکل دیگری تبدیل میگردد؛ یا یک نقص کلی در آن ایجاد میشود؛ مثل حذف کردن یک ضلع مثلث، که دیگر شکل ما مثلث نخواهد بود. پس شکل، عنصری بصری است که به غایت ساده سازی شده است. حتی پیچیدهترین اشکال، سادهترین شکل خطی قابل امکان، از یک فرم پیچیده هستند که سادهتر از آن برای طراح، میسر نبوده است. شکل پایه (بن شکل) نام دقیق این مشخصه از اشکال است. این جنبه از طراحی اشکال، با یکی از ویژگی های اصلی در هنر گرافیک گه عبارت است از ساده کردن تصاویر یا چکیده نگاری (Stylization)، دارای وجوهی مشترک است. ساده سازی یا چکیده نگاری در هنرهای تصویری، خصوصاً گرافیک، عبارت است از حذف حشو و زواید از ساختار بصری اشکال، نقوش و تصاویر به منظور کشف و نمایش ظرفیت و انرژی نهفته در بطن آنها؛ اما پروسهی انجام چنین کاری، تنها از طریق مطالعهی هندسی و هنری اشکال و فرمها، صورت نمیپذیرد؛ بلکه بینش تصویری (Pictorial vision) و شناخت طراحان گرافیک یا روانشناسان تصویر از سطح سواد بصری در هر اجتماع و فرهنگی، از جمله عواملی است که عمق لایهبرداری و تعدد پوست اندازی از ساختار بصری اشکال و فرمها را برای رسیدن به ظرافت، معنا و مفهومی مشترک و همه فهم، تعیین میکند. این از حقوق مسلم مخاطبین گرافیک است که مؤلفههای تفهیم یک اثر گرافیکی را درک کنند. پس اگر در چکیده نگاری بصری، به احساسیگری شخصی رسیدیم، یعنی به بیان علمی و منطقی بصری، سخن نگفتیم، مصداق شعر، من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر/ من عاجزم از گفتن و خلق از شنیدنش خواهیم شد.
قواعد شکل آفرینی در گرافیک
نتیجه مبحث گذشته اینکه، اشکال برای ساده شدن (استیلیزه)، یک حد معقول و منطقی دارند. رعایت این منطق که مراتب آن در ادامه خواهد آمد، میتواند ما را به اصولی علمی، در طراحی اشکال در گرافیک، رهنمون سازد؛ تا در دام توجیهگری تصویری برای ارتقاء عیار هنری یک شکل بیمحتوا، قرار نگیریم. چکیدهنگاری بی تفکر نیز، آفتی است که میتواند ماحصل آن، نتایجی از جمله انحراف پیام و بیاعتنایی مخاطب، وسوسهی کمکاری و خودخواهی هنری و نهایتاً در بلندمدت، بیهویتی فرهنگی را به دنبال داشته باشد. در ادامه به مراتب اقتباس، ساده سازی و ترسیم اشکال در گرافیک میپردازیم.
یکی از پرسشهایی که در این قسمت ممکن است به ذهن بیاید این است که چرا برای ترسیم اشکال به سادهسازی روی میآوریم؟
زیرا توضیحات اضافی در هر مقولهای ملالآور است. مثلاً در کلام، ایجاز از مهمترین شیوههای گزیدهگویی است؛ یا در معماری، معماران با بهرهگیری از مصالح کم وزن و فرمهای غیر پیچیده، به سادگی بیانی میرسند و حتی در نقاشی و موسیقی نیز این مطلب، مصداق دارد. ما با چکیدهسازی به سازمان و ساختمان اصلی اشکال دست مییابیم، سپس با شناخت این بنیان بصری که همان جوهر شکلی است، به مختصات ذاتی هر شکل پی میبریم. به عنوان مثال از شکل عقاب، به ویژگی منقار خمیده، پنجههای شکاری و چشمان تیزبین او بیش از ویژگیهای دیگرش توجه میکنیم. این باعث میشود که ما به اسکلت اشکال دست بیابیم و در ترسیمهای متفاوت از آن هرگز لطمهای به آن اسکلت نزنیم.
الف ـ مطالعهی دقیق فرمها به منظور ترسیم شناساترین شکل از آنها
اشکال، ترجمهی بصری ما از تخیلات، عقاید، تصورات و طبیعت اطرافمان هستند. انسان در فضایی سه بعدی زندگی میکند. این فضا توسط فرمهای متفاوت، خلق شده است. ما با فرمها، زندگی میکنیم و بطور ملموس از آنها استفاده میکنیم. ترجمهی تصویری، ما را از فضای سه بعدی حجمستان به فضای دو بعدی سطحستان منتقل میکند. نگاه دو بعدی قواعدی دارد که علی رغم اینکه ساده به نظر میرسد، اما بسیار پیچیده است. فرمها در این برگردان، یکی از ابعاد خود را از دست داده و دو بعدی میشوند؛ ولی در ازای آن، قابلیتهای دیگری از جمله هویت تصویری (شناسهی بصری) را بدست میآورند. همین شناسهی بصری است که اشکال را در ذهن زمان ماندگار میکند. شکلِ خلاصه شدهی یک نامه، نمونهی مناسبی از معرفی هویت بصری یک نامه است که سالیان درازی است، الگوی بصری مفاهیم نامه و نامهنگاری در هنرهای تجسمی را به خود اختصاص داده است. اینکه چگونه با شکلآفرینی میتوان به این هویت بصری در اشکال رسید، موضوع اصلی این نوشتار است.
فضای سهبعدی اطراف ما باعث شده که روزانه هر فرمی را بصورت کاملاً تصادفی از زوایای مختلف مشاهده کنیم. یک گلدان ممکن است از هزاران منظر، تاکنون مورد دید ما واقع شده باشد. اما یک تصویر از شکل گلدان در ضمیر مشترک فرهنگی ما وجود دارد که هویت شکلی گلدان را در دنیای تصاویر ایجاد میکند. اگر به ذهن خودمان رجوع کنیم، در خواهیم یافت که از همه فرمهای سهبعدی اطرافمان و حتی مفاهیمی که در ذهنمان وجود دارد، یک تصویر شکلی به صورت مابهازاء وجود دارد. این تصویر، ناخودآگاه، به قدر مشترکی در انسانها در یک فرهنگ مشترک تبدیل شده است. مثلاً همه ما عادت کردهایم که شکل گلدان را از روبرو و نه از زاویه بالا ترسیم کنیم. عواملی همچون نسبت اندازهی فرم به بدن انسان و زاویهی نگاه واقعی ما به آن، که میتواند نسبت به افق متغیر باشد و عوامل دیگر مثل هویت ذاتی هر شئ یا شکل که فی نفسه با آن هویت تصویری، قابل بیان بصری است، میتواند راهنمای طراحان در ترسیم اشکال باشد.
طراح گرافیک با شناخت منظر حقیقی ترسیم شکل از یک فرم، به بررسی آن منظر شکلی پرداخته و مناسب با پیام مورد نظر، به تغییرات در آن میپردازد. اما این تغییرات نباید آنقدر خارج از تصورات ذهنی مخاطبین باشد که اساساً پیام دیگری را القا کند. گهگاه با آثاری از طراحان گرافیک روبرو میشویم که اهداف سبکآفرینی آنها باعث شده است که هویت بصری اشکال و عناصر گرافیکی، به نفع خواستههای شخصی طراح، تغییر و عقبنشینی کرده و اثر گرافیکی را به خرده موضوعی تزئینی و تفننی مبدل ساخته است.
ب ـ حذف و تعدیل زواید بصری از اشکال (Abstraction)
اشکال پر طمطراق بیش از اینکه خصوصیتی کاربردی ـ در حوزه مفهوم ـ داشته باشند، بیشتر تزئینیاند (Decorative) و این با اهداف پیام رسانی گرافیک، همخوانی ندارد؛ مگر آنکه مقصودی خاص در میان باشد.
کاستن از تجملات بصری اشکال، شامل بر تزئینات، خطوط میانی و معرفههای حجم، رنگ و بافت، باعث شفافیت معنا در آنها شده و محدودهی مفاهیمی را که میتواند بر اشکال مترتب باشد، بستهتر میکند. نکته قابل توجه اینکه در بعضی از آثار گرافیکی، طراح ابتدا با سادهسازی اشکال، جهت رسیدن به حاق بصری آنها دست یافته و سپس برای اجرای آنها در اثر خود، دوباره به تکمیل بصری آنها، شامل بر تأکیدات خطی و رنگی، مبادرت ورزیده است. این ساده سازی مصداق شعر گهربار نظامی گنجوی است که می فرماید:
کم گوی و گزیده گوی چون در / تا زندک تو جهان شود پر
شعار کمترین، بیشترین است که از شعارهای مینیمالیستهاست، میتواند در محدودهی طراحی گرافیک نیز مورد نظر طراحان گرافیک قرار بگیرد.
ج ـ ترسیم و قاعده مند کردن خطوط دور خط اشکال (Delineation)
شاید پیچیده ترین و سبک سازترین ترین بخش کار، همین قسمت باشد. یعنی میبایست پس از شناخت خطوط نهایی در ترسیم یک شکل، به قواعدی در جهت تکمیل آن مبادرت ورزید. از جمله این قواعد:
- ـ تکمیل اتصالات خطوط
- ـ مرزبندی ها
- ـ انتخاب ضخامت خط
- ـ پر یا خالی کردن شکل
- ـ ساختار آفرینی جهت طراحی خانوادهای از اشکال
- ـ و زیبا سازی
دست یافت. زیرا سادهسازی اشکال به خودی خود، نمیتواند مبنایی برای عدم بکارگیری این بخش از فعالیت باشد. درست در همین بخش است که آخرین جلوه آفرینی اشکال به طور کاملاً هنری، صورت میپذیرد، حتی اگر چند طراح برای رسیدن به شکل خلاصه شدهای از یک شئ، به قدر مشترکی رسیده باشند، در این بخش که ترسیم فنی و هنری، برای خلق نهایی یک شکل مورد استفاده قرار میگیرد؛ ممکن است محصول نهایی آنها به کلی با دیگری متفاوت باشد. برای مثال میتوان از شکل خلاصهشدهی مرد و زن در اشکال گرافیکی نام برد که همه خلاصهسازیها تقریباً، اشارهای مستقیم به اندام مرد و زن به طور مجزا دارد؛ اما روشهای اجرای نهایی این اشکال، ممکن است گاهی چندین صفحه از مجموعهای تصویری را به خود اختصاص دهد.
در پایان به منظور ارائه نتیجهای مؤثر، خلاصهای از مطالب این نوشتار ارائه میگردد.
ترجمهی بصری شیوهای آگاهانه از برگردان تصویری متون (تصویرسازی)، معانی و احساسات درونی (نقاشی) و سفارشات بیرونی (گرافیک) است که متناسب با فرهنگ بصری هر اجتماعی، صورت میپذیرد.
اشکال یکی از مصالح مورد استفاده در ترجمهی بصری فرمها و مفاهیم هستند که با دو مدل هندسی (Geometric) و ارگانیک (Organic) در طراحی گرافیک مورد استفاده قرار میگیرند.
اشکال هندسی در طراحی گرافیک اهدافی از جمله، الف ـ کمک به سامانهبندی سطح اثر گرافیکی و، ب ـ ایجاد رابطه و هماهنگی بین عناصر دیگر را دنبال میکنند.
اشکال ارگانیک برداشتهای متفاوتی از فرمها هستند که با سه شیوهی واقعگرایانه، انتزاعی و سمبلیک در طراحی، میتوان از آنها استفاده کرد. این گروه از اشکال زبان اختصاصیتری برای بیان مفاهیم در اختیار دارند.
چکیدهنگاری یا استلیزاسیون یکی از شیوههای سادهسازی اشکال برای رسیدن به حاق بصری و عمق معنا در طراحی گرافیک است که سطح این سادهسازی و لایهبرداری از شکل را فرهنگ بصری هر اجتماعی تعیین میکند.
نهایتاً اینکه همهی مواردی که گذشت میتوانند راهگشای قواعدی برای شکلآفرینی در هنر گرافیک باشند که همگام با موادی که در نوشتار فوق به آن شده است، میبایست مورد نظر طراح قرار بگیرد. این مراتب عبارتند از:
- ـ مطالعهی دقیق فرمها
- ـ حذف و تعدیل زواید بصری
- ـ ترسیم و قاعدهمند کردن خطوط
(س. م. موسوی )