نویسنده مقاله: سید محسن موسوی (دکترای تخصصی حکمت هنرهای دینی) ـ13۸۶
مقدمهای بر تصویرگری كتاب كودكان
مقاله ی چاپ شده در مجلهی سگال، گرافیک بین الملل (سال چهارم، شماره یازدهم، تابستان ۱۳۸۶)
مفهوم تصویرسازی (Illustration)، مفهومی بسیار فراگیر در فلسفه هنر است. تصویرسازی از یك فرآیند ذهنی صرف تا نمونههای ملموس و مشهود موجود در تولیدات هنری، قابل تعریف است. بهترین نمونه خلق یك تصویر در ذهن مخاطب، توسط شاعران، در ادبیات منظوم به چشم میخورد. آنها از هر تصور، تصویری ذهنی میآفرینند كه همین تصاویر ذهنی دستمایه اغلب هنرمندان برای آفرینش هنرهای تجسمی و دراماتیك است. اكثر پردههای نقاشی، مجسمهها، فیلمها، تئاترها و تركیبات موسیقی، بر مبنای همین تفكر شكل میگیرد. آیین نگارشگری و نگارگری در ادبیات منظوم و نقاشی ایرانی از دیرباز، دارای همبستگی و وحدت بوده و از جمله نمونههای بسیار بارز در تائید این مطلب است. حافظ علیه الرحمه در اوج این فرآیند، كارگاه دیده را كه كنایه از بوم نقاشی است، بستر تصویرسازی خود قرار میدهد.
خیال نقش تو در كارگاه دیده كشیدم / به صورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم
تصویرسازی در ادبیات داستانی نیز، شامل بر ادبیات خیالی (Fiction) و ادبیات مستند (Non Fiction)، از جمله اهداف اصلی نویسندگان این داستانهاست. در موسیقی نیز از تصویرسازی ـ كه بهتر است از آن تحت عنوان تصورآفرینی یاد كنیم ـ به عنوان یكی از روشهای اصلی در پرواز ذهن مخاطب به فضاهای انتزاعی متناسب با سطح احساس و آگاهی او بهره میبریم. تفاوت این نوع تصویرسازی و تصویرسازی ادبی صرفاً در مؤلفه هایی است كه برای خلق این تصاویر، در اختیار مخاطب قرار میگیرد.
اما آنچه بیش از نكات دیگر مورد توجه قرار دارد، تولیدات تصویری در حوزه هنرهای تجسمی است كه خود این تولیدات نیز در یك تقسیمبندی اصولی، نسبت خود را با موضوع تصویرسازی بیشتر مشخص میكنند. چنانچه اگر نقاشی را مادر سنتی هنر تصویرسازی در طول تاریخ بدانیم، هنر گرافیك را میبایست به واقع دایهای بهتر از مادر، در كمال بخشیدن به این هنر دانست كه امروزه به عنوان اولین اولویت در به قاعده رسانیدن تصویرسازی در عالم علم و هنر، مطرح است. اگر قائل به وحدت هنرها در به تصویر كشیدن موضوعات متعالی باشیم، اصولاً تفاوتی در اهداف آنها متصور نیستیم.
اما به هر حال سیر تحول صورتبندی هنرها، باعث گردیده كه ضمن بیان ریشههای مشترك آنها و بهرهگیری از مسیر كمالگرایی هر یك از آنها در صورت و مفهوم، به طور جداگانه نیز به بررسی و نظریهپردازی در آنها پرداخته شود. چنانچه امروزه ابعاد علمی و هنری بسیاری بر موضوع تصویرسازی مرتبط است كه میطلبد آن را به عنوان یك هنر مستقل در زیر مجموعه هنر گرافیك و نضج گرفته از هنر نقاشی مورد بررسی قرار داد. بدون آنكه خلط مبحث كرد. یا در امتزاج بی دلیل این هنر و هنر نقاشی به بیراهه رفته باشیم.
تصویرسازی در حوزه گرافیك نیز به خودی خود دارای تقسیماتی است كه از آن جمله میتوان به تصویرسازی برای كتابهای علمی، مذهبی، ادبی، تاریخی و غیره و تصویرسازی برای موضوعات تبلیغاتی، مطبوعاتی، آموزشی، سینمایی، فنی و تصویرسازی برای پروژههای خبری اشاره كرد. تصویرسازی برای كتاب كودكان نیز در قالب تصویرسازی برای كتابهای ادبی، خصوصاً در بخش شعر و ادبیات كودكان قابل بررسی است.
تصویرسازی برای كتاب كودك فعالیتی هنری در امتداد متن ادبی است. البته درست است كه امروزه این فعالیت هنری را میتوان بصورت كاملاً آزاد مورد نقد و بررسی قرار داد، اما هدف كلی این فعالیت بیش از هر چیز مصورسازی مفاهیم نوشتاری در ادبیات كودكان است. لذا بدون در نظر گرفتن عامل اصلی (نص داستان یا روایت) نمیتوان به بررسی كمی و كیفی این هنر پرداخت. زیرا تصویرسازی میتواند، زوایای پنهان و ناگفته متن را در مواردی از لحاظ بصری برای خواننده روشن كرده و یا اینكه فرآیند ایجاد تخیل را در ذهن كودك تسریع كند. تصویرسازی موجب جلب رضایت كودك از موضوع نوشتاری میشود و بدلیل اینكه روایتی بصری است، خاطرات دیداری كودك را از متن داستان تقویت میكند.
با تصویرسازی میتوان در تفهیم مفاهیم حقیقی داستان به كودك، نتایج بهتری گرفت و الگوی عرضه سمعی و بصری را بار دیگر به كار بست. نهایتاً اینكه تصویرسازی باعث تقویت قوه ابتكار و خلاقیت كودكان میشود.
تصویرسازی برای تكمیل بصری متن، به كمك نوشتار میآید و موجب غنای رسانهای موضوع می-گردد. تصویرسازی كتاب كودكان، شیوهای برای برگرفتن نكات نوشتاری از محتوای داستان و بازنویسی بصری مكنونات متن است.
بر اساس همین دلایل تصویرسازی برای كتاب كودك، موضوعی مشخص و در خور تأمل است و میبایست با ظرافتی خاص مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد.
تصویرگری كتاب كودك در ایران بر خلاف كشورهای اروپایی، سابقهای طولانی ندارد. اما میتواند عمر كوتاه پنجاه ساله خود را با پیوند به هنر نقاشی ایرانی به عمری پربها و ریشهدار تبدیل نموده و خویشتن را به عنوان شیوهای جدید در بیان مضامین ادبی و هنری، معرفی نماید. با چنین دیدگاهی، سیر مطالعه تصویرگری به مفهوم اعم كلمه از مقطع كوتاهی از تاریخ به هنری ملی و مذهبی پیوند می-خورد كه از جامعیتی فراگیر در بررسیهای علمی برخوردار است. با حضور پدیده آموزش آكادمیك در ایران خصوصاً با گذر از آموزش مكتبخانهای ضرورت انطباق مواد درسی در صورت و موضوع با آنچه در دنیای جدید اتفاق میافتاد، امری الزامی به نظر میرسید. لذا مصورسازی كتاب-های درسی به عنوان اولین قدم در جهت ارتقاء سطح كیفی آموزش برای كودكان در دستور كار قرار گرفت كه از آن زمان به بعد با پیشرفت روزافزون این پدیده در امور كودكان روبرو هستیم. بررسی موضوع تصویرگری كتاب كودك بدون آشنایی با موضوعات ذهنی كودكان امری بعید به نظر میرسد. لذا در این نوشتار سعی بر آن شد تا از دو منظر كودك و تصویرگر به بررسی هنر تصویرگری بپردازیم با امید اینكه این متن به مدد فرهیختگان این حوزه مطالعاتی از كاستی ها پیراسته گشته و از مقدمه ای ناچیز به مكتوبهای درخور مبدل گردد.
در حوزه كودكی و هنر با دو مقوله كاملاً مشخص روبرو هستیم. اول جریان تولید «هنر كودكانه» توسط خود كودكان ـ مثل نقاشی، كاردستی، شعر و غیره و دوم جریان تولید آثار هنری برای كودكان از طریق هنرمندان كه مصداق آن عبارتند از نقاشی و شعر كودكانه، فیلم و برنامه های تلویزیونی كودكانه و تصویرسازی برای كتاب كودكان كه موضوع اصلی بحث ماست. به واقع خلق آثار هنری برای كودكان، از مجرای بررسی و كارشناسی جریان اول شكل میگیرد. یعنی بدون شناخت از ویژگیهای منحصر به فردی كه خاصه در برخورد كودكان با مقوله رنگ، فرم و نوشتار ـ اگر كودكان قادر به خواندن باشند ـ ایجاد میگردد، هیچ هنرمندی نمیتواند مدعی خلق اثری هنری برای كودكان باشد. جالب است بدانیم كه همه ساز و كارهای خلق یك اثر هنری برای كودكان از نظر فرم ظاهری و محتوا ـ اگر چه مزین به آخرین دستاوردهای علمی و روانشناسی مطابق با موضوع كودكان باشد ـ در نهایت میبایست از منظر خیال كودكانه هنرمند سرچشمه گرفته باشد. زیرا عنصر خیال تنها وجه مشترك عالم كودكان و هنرمندانی است كه در این عرصه فعالیت می كنند. ساختار منظم و باتجربه ذهن بزرگسالان كه غالباً با محوریت عقل مصلحتگرا، دست در كار هنر دارد، هرگز به تنهایی نمیتواند بدون در نظر گرفتن دنیای كودكانه به طراحی و خلق آثار هنری در این حوزه بپردازد.
یكی از موضوعات مهم در ذهن كودكان، زندگی بخشیدن (Animate) به همه اشیاء پیرامون خود است. كودكان با همه اجزای پیرامون خود رابطه برقرار كرده و سخن میگویند و آنها را موجوداتی جاندار میپندارند. گاهی با آنها آشتی و گاهی قهر میكنند. گاهی اشیاء را نوازش و گاهی كتك میزنند. اینها همه نشان از برقراری نوعی ارتباط میان كودك و اشیاء اطراف او میباشد. همه چیزهایی كه ممكن است برای ما به هیچ عنوان حامل مفهومی عاطفی و احساسی نباشد، برای كودكانمان دنیایی از مفاهیم عاطفی و گفتمان كودكانه را شامل میگردد.
كودكان، بهترین معیار شناسایی اندام اشیاء و متناسب نمودن آن با اورگانیزم اندام یك موجود زنده متعارف هستند. یعنی اگر از كودكی بپرسیم، چشم، گوش، بینی و دهان یك دوربین عكاسی را به ما نشان بدهد، بهتر از هر خیالبافی از عهده این كار برمی آید. همین فرآیند زندگی بخشیدن به اشیاء و ارتباط عاطفی برقرار كردن با موجودات و طبیعت پیرامون توسط كودكان یكی از انگیزه های مهم در تولید و خلق كارتونهای دو بعدی و فیلمهای انیمیشن گردید. این نگاه كودكانه هنرمندان را وادار به تجدید موضوع كودكی در خویش می كرد تا با مجال دادن به انگیزه های كودكانه خویش ـ كه معمولاً در هر نهادی پنهان است ـ دست به تولید آثار هنری برای كودكان بزنند.
حتی ادبیات مربوط به كودكان كه از سابقهای طولانیتر برخوردار است، نیز با همین رویكرد شكل میگیرد. یعنی باورپذیری كودكان باعث خلق آثاری خیالی (Fiction) در ادبیات شفاهی (Oral Literature) و مكتوب گردید.
مثلاً اگر گفتوگوی حیوانات در كلیله و دمنه به انشای ابوالمعالی نصرالله منشی، برای بزرگترها ـ علاوه بر اینكه از صورت داستان لذت می برند ـ خصوصیتی تمثیلی دارد، داستان حیوانات سخنگو برای كودكان، كاملاً حقیقی به نظر میرسد. لذا برای قلم زدن در چنین حوزهای چه در قالب نوشتاری و چه در قالب تصویری از سوی هنرمندان به دقتی بینهایت بالا، نیاز است كه به هیچ وجه نمیبایست خارج از صداقت انسانی باشد. مثلاً چنانكه برای داستانی كودكانه فضایی وهمانگیز به تصویر میكشیم، خود كودكی ما نیز میبایست در این فضای وهمآلود حاضر باشد. یعنی هنرمندی كه برای كودكان كار میكند، باید در هر صحنهای كودك درون خویش را به قضاوت بگیرد و در نهایت هر اثر كودكانهای میبایست از زبان كودك درون هنرمند بیان شود. این رضایتمندی (Satisfaction) میان منِ تصویرگر و منِ كودكیام، مهمترین عامل ایجاد یك اثر هنری موفق در حوزه كودكان است.
كودك درون ما یعنی عاطفه پاك، احساس پاك، فطرت پاك و جان طیب و طاهر ماست و چنانچه برای دنیای پاك كودكان اثری میآفرینیم، تنها به مدد این كودك درونمان است كه میتوانیم به زلال اندیشه كودكان، مطلبی بیفزائیم و به دور از انفاس نامطمئن جرعهای از آب گوارای چشمه حقیقت را بار دیگر برخود و كودكانمان بنوشانیم.
این همنشینی كودك درون هنرمند و خود او، پیوندی فرخنده در جهت تزكیه روحی هنرمند نیز میباشد. زیرا به قضاوت همه كارشناسان امور كودكان، هنرمندانی كه در این عرصه فعالیت میكنند، از روحیاتی بسیار آرام و مطمئن برخوردارند.
صداقت رفتار هنری در آثار تصویرگران كتاب كودك، آنقدر ملموس است كه گاهی بزرگسالان را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. تا جایی كه در بعضی موارد چنین به ذهن میآید كه شاید بیان بعضی از حكمتها با زبان كودكان و داستانهای كودكانه، بیشتر بر عمق جان گروهی مینشیند. این صداقت و سادهسازی در شكل ظاهری نیز مصداق دارد. وقتی فرمها را ساده میكنیم، آنها را به اصالت و فطرت اولیه خودشان نزدیك میكنیم، مثل ساده كردن شكل یك كوه كه حالتی از مثلث را نشان میدهد. این سادهسازی بصری باعث درك بهتر و بیواسطهتر اشكال و فرمها توسط كودك میگردد. به تناسب پیچیدگیهای ذهن ما، تولیدات شكلی، فرمی و رنگی ما نیز پیچیدهتر میشوند كه اصولاً برگرفته از نوعی كثرتگرایی است. در مقابل با شفاف كردن مفاهیم در ذهن هنرمند و گذر از تنوع و كثرت و عبور به مرحله وحدت، فرمها، شكلها، رگها و مفاهیم، هر چه بیشتر به سمت سادگی و بیپیرایگی سیر میكنند. گاهی میتوان تناسبی ناخواسته از هم شكلی آثار برخی از نقاشان فرهیخته سبك مدرن و نقاشی كودكان را رؤیت نمود. این فقط یك حادثه نیست، بلكه نوعی پیوند احساسی در لایههای زیرین عواملی است كه موجب خلق چنین آثاری گردیده است. یكی در مرتبه سادگی كودكانه و دیگری در مرتبه زیركی عاقلانه به چنین دستآوردی رسیدهاند.
لطافت در طراحی اشكال، رنگها و موضوعات از جمله مختصات فضای هنری كودكان است . كودكان اصولاً توجه بیشتری به تصاویر دارند و خواص بصری فرمها و رنگها، در مواجهه با موضوع كودكان چندین برابر میشود . ممكن است در یك اثر گرافیكی كه برای كودكان تهیه شده است، بهكارگیری الگوهای رنگی مورد نظر افراد بزرگسال موجب دلزدگی كودكان شود و ارتباط مناسب بین كودك و موضوع ایجاد نگردد. كودكان قدرت درك زیباییشناسی عقلی را ندارند، اما بر مبنای غریزه میتوانند با توان فطری خود اثری را قبول یا رد كنند. مثلاً اگر تركیبی از رنگهای گرم برای ما خصوصیتی هیجانی ایجاد میكند، برای كودكان صحنهای از طبیعت دوست داشتنی و ملموس همراه با نوعی تفاهم و اطمینان ایجاد میكند. ما در برخورد با عناصر هنری در یك اثر هنری، دائماً به مؤلفههایی كه از نظر علمی موجب چنین تأثیراتی در ما میشوند، توجه داریم.
اما در دنیای كودكان، طعم برخورد با آثار هنری كاملاً متفاوت است. آنها تفاوتی بین اثر هنری و غیر هنری قائل نیستند. بلكه هر تصویری برای آنها به مفهوم دری است كه از آن، وارد دنیای واقعی مورد نظر خود میشوند و به عوامل و عناصر دیگری كه در تهیه این فضای مجازی كمك كرده است، اساساً هیچ توجهی ندارند.
این باورپذیری ناب در كودكان اهمیت فعالیت هنری هنرمندان در مواجهه با دنیای كودكان را بیشتر مشخص میكند و بر ضرورت بهكارگیری ممیزی در خلق آثار هنری برای كودكان در فرهنگ هر اجتماعی، خصوصاً فرهنگ ایرانی ـ اسلامی كشورما تأكید میكند. زیرا طراحی گرافیك بعنوان رسانه-ای مؤثر در ارتباط بین كودك و محیط اطلاعاتی پیرامون او، یكی از اصلیترین شاخههای فعالیت در حوزه كودكان است كه از ابتداییترین روزهای حیات كودك تا زمانی كه به شناخت نشانههای تمثیلی و قراردادی در روابط انسانی آگاهی كسب میكند، در خدمت اوست.
بهرهگیری از هنر گرافیك با شیوههای جدید روانشناسانه برای اهمیت دادن به تربیت و آموزش و پرورش كودكان، سابقه خیلی زیادی در تاریخ ندارد. این جنبه از فعالیتهای گرافیكی، متأثر از موج جدیدی كه توسط عالمان و روانشناسان برای تحكیم جایگاه كودكان در جامعه و خانوادهها ایجاد شده بود، بوجود آمد و امروزه به عنوان یكی از شاخههای مهم در مباحث مربوط به كودكان از سوی طراحان گرافیك در سراسر دنیا مطمحِ نظر قرار گرفته است.
امروزه كودكان ما، بخشی از اكثر صنایع دنیا را به مسائل خود اختصاص دادهاند. صنایعی از جمله پوشاك، خوراك، داروسازی، اسباببازی، فیلم و سریال، كتاب و نشر، موسیقی و خلاصه هر شاخهای از تولیدات روزمره را كه بررسی كنیم، در خواهیم یافت كه كودكان به عنوان یكی از شاخصهای اصلی در روند این تولیدات مطرح هستند. تولیدات گرافیكی نیز از این پدیده اجتماعی به دور نمانده است و همگام با دیگر فرآوردههایی كه در راستای زندگی كودكان به تولید میرسد، محصولاتی را عرضه نموده است. هنر گرافیك به عنوان نوعی رسانهی تصویری میبایست توانایی ارتباط با انواع مخاطبین را در سنین مختلف داشته باشد. نتیجه اینكه برای برقراری این ارتباط میبایست از ابزارهای بیانی متناسب با هر گروه سنی به نحو احسن استفاده كند، مثلاً رنگ، یكی از عواملی است كه در طراحی گرافیك از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. رنگها در آثاری كه برای كودكان خلق می-شود در منتهی درجه شفافیت و خلوص و بصورت كاملاً اشباع شده و بدون ناخالصی بكار میروند. حتی تنالیتههای رنگی نیز صرفاً از رنگهای خالص بدست میآید و ترجیحاً از كاربرد رنگهای پخته و سنگین پرهیز میشود. رنگهای خالص در تصویرسازی كتاب كودك ، نشان از نوعی سرزندگی، هیجان و نشاط دارد.
فرمهای پیچیده، ریز و تشکیل دهنده بافت، که دارای معنایی مشخص نیستند نیز در آثار کودکانه خیلی به کار نمیآید. اصولاً اجزاء و عناصر بصری در آثار تصویرگری برای داستانهای کودکانه دقیقاً متناسب با کلمات و نوشتار داستان، خصوصیتی قابل فهم برای کودک دارند. همانطور که از کلمات نامأنوس و ثقیل در ادبیات کودکان استفاده نمیشود در ترجمه تصویری این ادبیات نیز نمیبایست از بیان پیچیدهی بصری استفاده کرد. زیرا کودکان با ایهام، تشبیه و تمثیل کاملاً غریبهاند. اما متأسفانه در بخشی از تولیدات تصویرگری کتاب کودکان که صرفاً با محور اولویت در تکنیک و اجرا، در مجرایی غیر از هنر گرافیک، شکل گرفته است، شاهد تولید آثاری نامتناسب با فضای ذهنی کودکان هستیم.
طراحان گرافیک میبایست از طبیعتگرایی محض در برخورد با موضوعات تصورسازی برای کودکان پرهیز کنند. زیرا کودکان با طبیعت خیالی خود در ارتباطند، اگر چه اجزای این طبیعت خیالی را از طبیعت واقعی اخذ کردهاند. کودکان به دنبال زیبایی و تجمل بیش از حد در آثار نیستند. آنها به دنبال هیجان و تجربهای جدید در برخورد با پدیدههای اطراف خودشان هستند.
یکی از مؤلفه های ایجاد این تجربه و هیجان در کودکان کاربرد مبانی دقیق هنر از یک سو و خلاقیت در این آثار است، اما باید بدانیم که کودکان به منشأ این عمل بیتوجه اند و بیشتر به تأثیر حاصل شده از آن توجه میکنند. تصویر در عالم کودکان با دو رویکرد متفاوت قابل بررسی است. ابتدا به عنوان عناصری ترکیب شده جهت ایجاد یک مفهوم بصری کودکانه و دیگر به عنوان یک نوع تنوع لذت بخش که خیال کودکانمان را برای پروازی دیگر و تجربهای جدید تحریک میکند.
کودکان نگاهی تجزیهگر دارند، یعنی هر شکلی را دوست دارند بصورت کاملاً تفکیک شده در فضای تصویرسازی ببینند. دقیقاً مثل اجزای یک ترکیب خالهبازی کودکانه که هر جزء به تنهایی هویتی کاملاً با اهمیت و کاربردی دارد. مقیاس اندام کودکان نسبت به اشیاء اطرافشان ـ که معولاً از کودکان بزرگتر است ـ یکی از عواملی است که آنها را برای یافتن اشیاءای که سنخیت بیشتری باشد با شرایط جسمی و توانایی آنها دارد ترغیب میکند. معمولاً این اشیاء کوچک ، ظریف و همراه با رنگهای شفاف هستند. نتیجه اینکه فرمها و اشکال مجزا همراه با دور خط در تصویرسازی برای کودکان از کاربرد بهتری برخوردار است. همین خصوصیات باعث استفاده تفکیک شده رنگ در اشکال و فرمها میشود. این شیوه باعث میگردد که کودکان با اشکال رابطه بهتری داشته و فرمها و شکلها برای آنها بهتر شناخته شود و در ذهن آنها بهتر تداعی گردد.
گاهی اوقات تصور میکنیم که هر چه اشکال را بزرگتر ترسیم کنیم، کودکان توجه بیشتری به آنها نشان میدهند، در صورتی که این مطلب جامعیت ندارد. کودکان در تماشای یک تصویر با دقت به اجزای ریز آن توجه دارند و آنها را یکی پس از دیگری کشف می کنند.
آنچه در نگاه کودکان از لحاظ وسعت بصری مورد توجه بیشتری قرار میگیرد، سطوح رنگی گسترده است. کودکان با اجزای ریز تصویر ارتباط بیشتری دارند. مثلاً پروانهای قرمز برفراز سبزه زار یا کرم زرد کوچکی را در بین بوته زار، بهتر تشخیص میدهند.
فرمهای نرم و دایرهوار در تصویرسازی برای کودکان از مفهومآفرینی بهتری برخوردارند. شکل-های زاویهدار، مثل مربع، مستطیل و مثلث، دارای چنین قدرتی نیستند. زیرا دایره و شکلهای نرم و منحنی با طبیعت عاطفی و ملایم کودکان، همخوانی داشته و از ملاحت بیشتری برخوردار است. ضربآهنگ شکلهای منحنی برای سرودن شعر بصری کودکانه از دیگر اشکال در ذهن تصویرساز پیشی میگیرد. وگرنه با هر شکلی میتوان تصویرسازی کرد. استفاده از الگوی فرمهای نرم و منحنی بیش از هر چیز در نقاشی ایرانی قابل رؤیت است.
نقاشی ایرانی ، فارغ از طیف سنی مخاطبین آن، یکی از مهمترین الگوهای روش تصویرسازی در عالم خیال و فضای تعلیق است. جزمیتِ جایگاه همیشگی اجزاء طبیعت با خلاقیت ذهن هنرمندان این رشته درهم میریزد و آسمان و زمین در یکدیگر میپیچد و عناصر هستی برجای یکدیگر تکیه می-زنند. این آزادی عمل همراه با نکته سنجیهای تکنیکی در نقاشی ایرانی به خوبی توانسته است الگویی مناسب به جهت راهنمای طراحی فضا برای تصویرسازان کتاب کودک باشد. عمق و پرسپکتیو در تصویرسازی برای کودکان جای خود را به لایههای هم سطح داده و تباین اندازه در اشکال، تنها محور دوری و نزدیکی پرسوناژها و فرمها در این نوع از تصویرسازی قرار میگیرد. هر شکل به تناسب نقشی که در قاب تصویر به عهده دارد، بزرگ یا کوچک اجرا میشود.
با مطالعه تطبیقی تصویرسازی و نقاشی ایرانی در مواردی میتوان به مؤلفههایی برای اصولیابی تصویرگری کتاب کودک دست یافت. از جمله این اصول، شناخت قوالب تصویری و هندسی جاری در نقاشی ایرانی برای بهرهگیری در تصویرسازی کتاب کودکان و دیگر آشنایی با چگونگی متناسب نمودن تصویر و یک متن نوشتاری است. زیرا نقاشی ایرانی، خصوصاً در مواردی که به عنوان تصویرسازی برای کتابهای ادبی مورد استفاده قرار گرفته است، بهترین نمونه، برای بدست آوردن ساز و کارهای مؤثر در ترجمه بصری متن نوشتاری است که همراه با ادب تصویری به تولید رسیده است. زیرا همنشینی فرهنگ نوشتار (نگارش) ادبی در ایران و هنر تصویرسازی (نگاره)، سابقهای بس طولانی دارد. که به برکت این مجانست از تأثیرگذاری بسیار زیادی برخوردار است.
نگاه یک بعدی به مسئله فقط ادبیات یا فقط تصویر، موجب اختلالاتی در عرضه تولید محصولات فرهنگی و انتشاراتی برای کودکان شده است.
در گذشته ادیبان آنچنان تصاویر ذهنی خود را به رشته کلام یا نوشتار میآورند که خواننده یا شنونده با شنیدن یا خواندن آن متن، خود را در هنگامهآن متن ادبی حس میکرد. به عبارتی قصص ادبی ایران با تأثیرپذیری از قصص بسیار زیبای قرآن کریم به استحکام صورت و معنا رسیده بود و جملهای به شنونده یا خواننده نمیرسید مگر آنکه بر باور گویندهی آن سوار باشد. لذا در چنین موقعیتی هنرمندان نقاش و تصویرساز نیز به واسطه ذوق سرشار خود در آفرینش تصاویر گویا، با گوش جان این مفاهیم را نیوش کرده و بخشی از اوج داستان را که همان منطقه تأکید و تزکیه است، به تصویر کشیده اند. آنچه امروز بیش از هر موضوع دیگری آزاردهنده است، اینکه صبر بعضی از نویسندگان، بر یافتن مفاهیم قابل عرضه برای کودکان, بسیار اندک گشته و همانطور که در ابتدای مبحث مورد نظر قرار گرفت، فرصتی برای مطالعه عالم خیال و مرتبه پرورش تصورآفرینی داستان خود را در ذهن نمییابند و گفتهها بیش از آنکه حکیمانه باشد و بر دل نشیند، تصنعی و ملالآور است. از سوی دیگر طراحان و تصویرسازان نیز، چنانچه رشتهی قلم خویش را حتی در تعامل با یک داستان حکمتآمیز کودکانه، بدست وجدان و فطرت پاک خود نسپارند، آثارشان در اوجیابی نکتههای حکمت آمیز داستان الکن میماند و رشته کلام بصری از دستشان بیرون میرود. شاید بهتر باشد بدانیم در مقطعی از تاریخ ما که پیوند میان ادبیات و هنر به مفهوم اعم کلمه گسسته میگردد، ادیبان ما بیهنر و هنرمندان ما بیادب میشوند و شاهد آثاری سخیف در حوزه ادبیات، خصوصاً ادبیات کودک و نوجوان و به تبع آن تصاویری غیر کارآمد و با محوریت کسب اقتصادی در حوزه تصویرسازی برای کودکان میباشیم. اینجاست که نقش تصویرگران اصیل کتابهای کودکان به عنوان نقشی بسیار با اهمیت در حوزه تصویرسازی و نقش ادیبان و فرهیختگان بعنوان سررشته تولید این آثار مورد توجه قرارمیگیرد و پیوند میان این دو از الزامات اساسی تولید چنین آثاری است.
مدخل ایجاد چنین فضایی، دستیابی به ادبیات هوشمندانه برای کودکان است. پس رسالت نویسندگان ادبیات کودکان در این مقطع به شدت دشوارتر میگردد.
اینکه داستانهایی در طول تاریخ، توانستهاند به حیات هنری خویش ادامه بدهند و بارها دستمایه هنری برای تصویرسازان شوند، صرفاً به جهت برخورداری از صورت فرهیخته و مفهوم فوق فرهیخته خود هستند، که سیر حیات آنها را در تاریخ ممتد میکند. روایت نوشتاری این داستانها نیز، همچون تصویرسازی آنها بارها و بارها، انگیزه بازنویسی این متون را فراهم آورده است و هر بار بازنویسی بهانهای برای تصویرسازی مجدد آن ایجاد نموده است.
اهداف کلی پیامهای فرهنگی توسط هنر گرافیک برای کودکان اهدافی عالی و آموزشی است. اما متأسفانه امروزه بخش زیادی از تولیدات، تنها با محوریت سرگرمی صرف عرضه میشوند که اگر در مواردی مقبول است، اما نباید همه گزینهها به این سمت در حرکت باشد.
هدف اصلی تصویرسازی برای کودکان باید تحریک قوه ابتکار و خلاقیت در آنها باشد. تصویرگران کتاب کودک میبایست با ممارست و تمرینهای پی در پی به نمونههای زیادی از اجرای اشکال متفاوت از اشیاء و پدیدههای اطرافمان دست یابند، تفاوت ظریفی که میتوان بین نقاشی و تصویرسازی قایل شد، از همین جا نشأت میگیرد. یعنی تصویرسازان از مسیر شکلسازی گرافیکی، پا به عرصهی این هنر میگذارند. آنها برای ترسیم یک پروانه یا یک پرنده، تلاش فنی بسیار زیادی میکنند، تا الگویی با محوریت موضوع مورد نظر نویسنده و متناسب با آن خلق کنند؛ این پرنده یا پروانه با عبور از این مرحله کارشناسی به یک کاراکتر شناسا تبدیل میشود که قدرت نقشآفرینی در کل داستان را دارد و با شخصیت گرافیکی خود میتواند بصورت کاراکتری تغییرپذیر و منعطف هر لحظه به صورتی جدید در داستان ظاهر شود.
طراحی و آفرینش این اشکال باید چنان هوشمندانه صورت پذیرد که با کوچکترین تغییری بتوان حالتهای احساسی آنها را نمایش داد و اکسپرسیون ناشی از این احساس برای مخاطب خردسال ما قابل درک باشد. تصویرسازی، تنها خلق یک تکفریم در بخشی از داستان نیست زیرا پرسوناژهای داستان ادبی ما، دائماً در حال تغییر وضعیت هستند. تصویرسازی نوعی ترادف (Sequence) با برشهای طولانی است که در مواردی به دلیل آزادی در تغییر زمان و مکان و عدم تبعیت از نیروی جاذبه، امکان بیشتری را برای هنرنمایی طراحان فراهم میکند. تشابه بسیار زیادی که تصویرگری کتاب کودک با سینماتوگرافی خصوصاً در بخش انیمیشن برای کودکان دارد، باعث میگردد که هر چه بیشتر حیطه فعالیت حرفهای این هنرمندان را در راستای یک فعالیت کاملاً گرافیکی ارزیابی کنم. نکتهای که میبایست به آن اشاره شود اینکه نقاشی برای کتابهای نقاشی کودکان که در حیطه فعالیت نقاشان است با تصویرسازی برای کتاب کودکان که در محدوده کار طراحان گرافیک است چه تفاوتی دارد؟ آیا در این پروژه مشترک میتوان تفاوتی بین آنها قائل شد؟ پاسخ به این سؤال کمی دشوار است. اما طرح چنین موضوعی ضروری به نظر میرسد.
محصول نقاشان که همان نقاشی است، برگرفته شده از اندیشهای غیرمکتوب است که مواد اصلی آن را ذهن در اختیار نقاش قرار میدهد و گاهی حتی به رشتهی کلام نیز درنمیآید. نقاش بیش از آنکه به ترجمه کلمات و نوشتار بپردازد، به کنکاش در ذهن و تفکر خود مشغول است. ماحصل این تأمل و تدبیر با واسطه رنگ و بوم و ابزار نقاشی به ظهور میرسد. در اصل نویسندگان و هنرشناسان و منتقدین، میبایست مفاهیم نهفته در این اثر هنری را به مدد کلمات و نوشتار و گفتار، برای همگان تشریح نمایند. پس مجرای خلق اثر نقاشی قبل از آنکه ترجمهای از ترجمهای دیگر باشد، شرح بصری نابی از اندیشه نقاش و تأملات ذهنی و خاستگاههای فکری اوست. اما طراح گرافیک و تصویرساز، اهل این ترجمان است. یعنی افکارش به مدد این دستمایهها، شروع به فعالیت میکند. از متنی نوشتاری، معادل بصری میسازد و در این معادلسازی، دائماً با متن به مشورت مینشیند. تصویرسازان کتاب کودک، موضوعات تصویری خود را با توجه به درایت و درک مخاطب، سن، فرهنگ اجتماعی، باورهای مذهبی و غیره تهیه میکنند. و در برابر این تولیدات خود را مسئول میدانند. شناسایی مخاطب در تصویرسازی به عنوان یکی از اصلیترین محورها فعالیت در این حوزه قابل طرح است که نقاشان تا حدزیادی به آن وابستگی ندارند. هر نقاشی بتواند با چنین مؤلفههای به فعالیت در زمینه تصویرسازی کتاب کودک بپردازد، قطعاً او نیز نوعی تصویرگر است . تا کنون نمونههای شاخصی از حضور نقاشان در عرصه تصویرسازی کتاب کودک را شاهد بودهایم که انصافاً آثار آنها، صرف نظر از اینکه به سن مخاطبین بیتوجه بوده اند، جزو برترین نمونههای موجود در این حوزه ـ از لحاظ رعایت قواعد هنرهای تجسمی ـ به حساب میآید. قدرت فضاسازی، ترکیببندی، رنگشناسی و نهایتاً تخیل نقاشان برای هیچکس قابل انکار نیست و چنانچه این شاخصها در مسیر تصویرسازی یک داستان ادبی کودکانه، با در نظرگرفتنِ سیر نواخت گرافیکی و شناسایی مخاطب مورد نظر قرار بگیرد، میتواند خالق نمونههایی بینظیر در این عرصه باشد. هنر گرافیک به عبارتی ضامن راهبری, ممیزی و پذیرش آثار تصویری هنرمندان و متولی اصلی متناسب نمودن این آثار با موضوع تصویرسازی برای کتاب کودکان است.
خلاقیت و ابتکار در مواجهه با دنیای کودکان برای نقاشان و طراحان گرافیک (تصویرسازان) از الزامات اساسی است. ما نباید بسان فرهنگ لغات، گنجینهای از کلمات باشیم که حتی قادر به گفتن یک بیت شعر نیست. گاهی با هنرمندانی مواجه میشویم که به مانند دایرهالمعارفی از اطلاعات هنری هستند، اما حتی برای دنیای کودکان یک بیت شعر نسروده و یا یک توپ بازی، طراحی و تصویرسازی نکردهاند و اصولاً از خلاقیت و بهکارگیری زبان و ادبیات همخوان با این حوزه بی نصیباند.
امید میرود و به مدد گنجینه حکمتآمیز قصص قرآن و متأثر از آن ادبیات پُرگهر و کهن ایرانی و حتی ترجمهی داستانهای خارجی با محوریت ادبیات آزادیخواهانه و حقگرا، نویسندگان و فرهیختگان ادبیات کودکان روز به روز بر شأن مجموعه نوشتاری در این حوزه بیافزایند تا تصویرگران کتاب کودک از دستمایههای ارزشمندی جهت فعالیت در این بخش برخوردار گردند.
پایان
سلام.روز بخیر
من از کودکی نقاشی خوبی داشتم و داستان مصور میکشیدم.
دوره ی طراحی چهره رو هم گذروندم.
میخوام بدونم برای تصویرگری کتاب کودک باید از کجا شروع کنم؟دوره ای رو باید بگذرونم؟با انتشارات صحبت کنم؟یا…؟؟
ممنون میشم اگر به سوالم پاسخ بدید